زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

36 ماهگی ؛ سفرنامه به شمال و مشهد(1)

سلام عزیزم ،سلام خانم خانم ها  هر روز که میگذرد شیرین زبونیات بیشتر می شود.. نوشتن زیبا ترین کار دنیاست..... و زیباتر از ان... چشم توست که آن را می خواند.... نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان.... کسانی که دوستشان داریم..... من هر روز خاطراتت را برایت می نویسم. تا روز که چشمان تو اینها را بخواند.... و آن روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد... دخترم.... ثنای نارم.... تا بی نهایت دوستت دارم...   این عکس را طبس ازت گرفتیم.. خیلی دوستش دارم...     این عکس را تو ویلای رشت خاله ازت گرفت اینم خیلی دوستش دارم.. این دو تا را برات زدیم رو ش...
2 ارديبهشت 1394

نوروز 94 مبارک

        سلام  * الهی قربونت برم عزیــــــــــــــــ ـــــــــــــــــزم *     گشت گرداگرد مهر تابناک ،ایران زمین روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین   ای تو یزدان ،ای گرداننده ی مهر و سپر برترینش کن برایم این زمان و این زمین . . .   عید نوروز بر شما عزیزان مبارک       خداوندا ،در این روزهای سال جدید   دل مردمان این سرزمین را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده   که هر کجا تردیدی هست ایمان   هر کجا زخمی هست مرهم   هر کجا نومیدی هست امی...
9 فروردين 1394

سی و پنجمین ماهگرد عشق کوچولوم

سلام عشق کوچولوی من   عزیزم امروز وارد ماه جدیدی از زندگیت شدی خیلی خوشحالم که داری بزرگ میشی و از یه جهت ناراحت که روزها چقدر زود میگذره.. 4 روز مونده به تحویل سال جدید  4 روز مونده به بهار  4 روز مونده به نو شدن همه چیز. امیدوارم که برای همه سالی پر از نشاط و سلامتی باشه... این روزها تو هم انگار منتظر بهاری هنوز برات نرفتیم خرید ولی تو هر روز با کلی شوق و هیجان در مورد عید حرف میزنی... فقط من را ببخش که نمیتونم برات کاری انجام بدم روزها خیلی حوصلت سر میره با اینکه باهات بازی میکنم ولی بازم میگی کی پات خوب میشه با هم بدو بدو کنیم الهی بمیرم که تو هم به خاطر من بای...
26 اسفند 1393

شاید عشق همین باشد

سلام فرشته کوچولوی من  این روزها همش در گیر پا درد و خونه تکانی هستیم.....     عزیز دل من(مهربانم)! امشب با چشمهایت حرف دارم..... امشب حرف های دلم را سطر به سطر برایت می خوانم..... مهربانم ؛نمیدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم! یا نفسم را به اندازه تو؟ فقط میدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست! و قلب من!!!! جایگاه رفیقی است که شقایقها حسرت ان را میخورند، وقتی که کسی را واقعا دوست داری! یک دوست داشتن واقعی! بدون دروغ ،بدون غرور ،بدون ریا!!!! میتوانی !!!!! با او خود ،خودت باشی! هر وقت دوست داری در اغوشش بگیری !!! بی هر مناسبتی بوسه بارانش کن...
22 اسفند 1393

سی و چهار ماهگی عشق کوچولوم

سلام عزیزم خوبی مامانی ببخش این مدت اصلا نیومدم برات خاطراتت را بنویسم دلیلشم که خودت میدونی ولی امروز دیگه تصمیم گرفتم بیام و برات بنویسم..... عزیزکم میدونی قشنگی این زندگی به چیه؟به اینه که وقتی تو سرگرم لحظه های خودتی ،یکی تو لحظه هاش داره واسه قشنگی لحظه های تو دعا میکنه.....!!!! دوستت دارم کوچولوی ریزه میزه ورودت را به سی و چهارمین ماه زندگیت تبریک میگم... 34 ماهه که یه فرشته ناز و مهربون شده همه زندگی من و بابایی فقط من و ببخش عزیزم که همش مریض هستم و نمیتونم انطور که باید و شاید در حقت مادری کنم باهات بازی کنم نمیتونم ببخش منا ..... اول از خودم بگم که دو هفته پام تو گچ بود و تمام کارها و نگه داری از تو...
26 بهمن 1393

1000روزگیت مبارک ثنا جونم

      امروز 93/11/20 روز دوشنبه  ربیع الاول 1436     1000   روزه شدی       یا حسین جانم..   وااااااااااای خدا جونم دختر نازم امروز   1000 روزه شد. 1000   روزه که قشنگترین و سالمترین هوای زندگی را تنفس میکنم و با بودنت به بودن ما هم معنای زیبایی دادی 1000    روزه از روزهای قشنگ با تو بودن میگذره و من هر روز بیشتر از پیش عاشقت میشم و بیشتر یاد میگیرم تا باهات مهربون تر باشم.. عزیز دلم انشالله که 1000 ساله بشی و همه ثانیه های 1000  سا...
20 بهمن 1393

سی وسه ماهگی فرشته نازنینم ثنا

سلام عزیزم ورودت به سی و سه ماهگی رو به شما دختر گلم ومامان مهربونت تبریک میگم امیدوارم مامانت مرا ببخشه که وارد دست نوشته هاش شدم  اخه مامان چند روزه پای چپش رو گچ گرفتیم چون تاندمهای زانوش اسیب دیده وهمراه با شما دختر گلم منزل مادرجون هستید منم میرم سر کار وشب که برمیگردم میام به شما سر میزنم امیدوارم هر چه زودتر پای مامان خوب بشه که من اصلا طاقت دوری شما ومامان رو ندارم عزیزم بعد از به دنیا اومدنت این اولین بار هستش که دلم خیلی گرفته .دیشب که میخواستم از پیش شما برم گریه میکردی چون صندلی که مامان روش نشسته بود که نماز بخونه را میخواستی وهرچه قدر هم که بهت گفتم عزیزم بیا تا اون یکی صندلی را بهت بدم قبول نکردی هرچند خیلی از ناراحتیت ن...
28 دی 1393