مامان تنبل دختر پر از نشاط
سلام عزیزم ... سلام ...امیدوارم وقتی این پست را میخونی صحیح و سالم باشی ... الان که من این پست را واسط مینویسم ..من که هنوز دارم از زانو درد و یه عالمه درد دیگه رنج میبرم ... و بابایی هم از درد لعنتی که نمیدونم کجا بود و اومده تو سرش و بیرون نمیره رنج میبره... دقیقا سه ماهه که بابایی نمیتونه بره سر کار منم که نمیتونم راه برم شدیم یه پدر و مادر پیر از کار افتاده .. ولی تا بتونیم باهات بازی میکنیم و پا به پات میایم....اخه 16 سال در انتظار دیدنت بودیم ... خوب چکار میشه کرد کلا خدا باهامون لج کرده ..ولی باز هم میگیم خدایا شکرت و ممنونیم ازت... ببخش که ناراحت میشی با خوندن این نوشته ها ولی دیگه کلافه شدم و اگه ای...