زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

مامان تنبل دختر پر از نشاط

  سلام عزیزم ... سلام ...امیدوارم وقتی این پست را میخونی صحیح و سالم باشی ... الان که من این پست را واسط مینویسم ..من که هنوز دارم از زانو درد و یه عالمه درد دیگه رنج میبرم ... و بابایی هم از درد لعنتی که نمیدونم کجا بود و اومده تو سرش و بیرون نمیره رنج میبره... دقیقا سه ماهه که بابایی نمیتونه بره سر کار منم که نمیتونم راه برم شدیم یه پدر و مادر پیر از کار افتاده .. ولی تا بتونیم باهات بازی میکنیم و پا به پات میایم....اخه 16 سال در انتظار دیدنت بودیم ... خوب چکار میشه کرد کلا خدا باهامون لج کرده ..ولی باز هم میگیم خدایا شکرت و ممنونیم ازت... ببخش که ناراحت میشی با خوندن این نوشته ها ولی دیگه کلافه شدم و اگه ای...
30 شهريور 1393

ای همه وجودم.

*****     ثنا دختر نازم     ***** ******    ای همه هستی من   ****** *******    من در صدایت؛آرامش    *******  ********   در نگاهت؛زندگی    ******** *********  در کلامت؛طراوت   ******** *********   و در وجودت ؛خودم را پیدا کردم   ********** ***********   روز تولدت تو همان ثانیه ها    *********** ***********  انگار دوباره زنده شدم    ***********     چند روز پیش بدو بدو اومدی گفتی مامان اجازه میدی برم پیش مامان جون غذا بپزم تازه از حمام اومده بودی بیرون گف...
16 شهريور 1393

امام دضا

93/6/16 بالم شکسته بود و هوایی نداشتم از دست روزگار رهایی نداشتم بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدن مشهد اگر نبود که جایی نداشتم دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید دردم زیاد بود و دوایی نداشتم گفتم مگر امام رضا چاره ای کند ای وای اگر امام رضایی نداشتم         سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام بر دختر نازم و به قول ثنا جون بر امام ریضا یا دضا دستهایت ؛نگاهت ؛وجودت بوی ارزوهایم را میدهد.... ولادت با سعادت امام هشتم بر همه گان مبارک باد.... امروز داشتیم صبحانه میخوردیم بهت میگم بسم الله یادت نره میگی اگه نگم چی میشه میگم خدا دوستت نداره .میگی خدا کجاست میگم اون بالا با...
15 شهريور 1393

پرنسس مهربونم.

دختر وروجک و ناز خودم پرنسس مهربونم  حسابی داری بزرگ میشی؛خیلی خیلی شیرین و بامزه شدی و کارهات را زودتر از سن ات انجام میدی و منوبابا رو کلی می خندونی .   2 سال و 3 ماه و 14 روز   گذشت لحظه لحظه با تو بودن را سجده میکنم تو به کلبه دو نفری ما خدا را اوردی .ثنایم؛نفس مامان دختر دوست داشتنی ، در تقویم سالهای گذشته من پر از دلشکستگی بود؛ دلشکستگی که ارمغان امدن هدیه بهشتی  ام را به من داد و چه زیباست دیدن لبخند خدا در چشمهای معصوم مخلوق پاکش....   خدایا لبخند این روزها را بر لبها و دلهایمان جاودانه کن..         عزیز...
9 شهريور 1393

بهانه های زندگیم

ثنا جونم بخون      بنواز       برقص     بخند       چون که امروز بهترین روز زندگی  من و بابا هستش.   هم روز دختره    و هم روز سالگرد ازدواج من و بابایی هستش   بهانه های زندگیم از صمیم قلب برایتان آرزوی سلامتی می‌کنم .   از قدیم ندیما همه به مادری که خدا بهش  دختر میده میگن دختر دار که شدی فقط 40 روز سختی داری تا 40 روز دخترت را نگه دار بعد از چهل روز دختر خودش خودش را نگه میداره..دخترت خودش از پس خودش بر میاد.منظور از این گفته زیبایی و جذابیت و دلب...
6 شهريور 1393

از عشق که میگی......

سلام  به دخترکم و به دوستان نی نی وبلاگی امیدوارم که همگی حالتون خوب باشه... دیروز اومدی میگی مامانی من عاقش تو هستم.. منا بگی روی ابرها کلی بغلت کردم و تا تونستم فشارت دادم... بیشتر وقتها توی ماشین یا تو خونه منا بغل میکنی و سرت را میزاری روی سینه من و میگی مامانی این مه مه من بودا خوردم بزرگ شدم دیگه نمیخورم ..و میگی عزیزی ..و داغ من را تازه میکنی.... میگم بابایی را چند تا دوست داری میگی به اندازه ستاره ها...قربونت برم... بابایی واست بستنی گرفته میگم بهش گفتی مرسی میگی صبر کن بیاد سوار ماشین بشه بهش میگم.... بقیه اش را ادامه مطلب نوشتم راست میگم بیا ببین..   امروز تو اشپزخانه صبحانه میخوردیم یکی از ای...
1 شهريور 1393

فرد جدید خانواده و 28 ماهگی موش موشک

سلام ماهک من .... امروز با 27 ماهگی خداحافظی کردی و وارد 28 ماهگی شدی   مبارکت باشه فرشته مهربونم ... انشالله که همیشه زنده و پاینده باشی و روزهای پر از خاطره های خوب داشته باشی.... فقط این را بدون که من و بابایی هر روز بیشتر از قبل دوستت داریم ...... بیا ادامه مطلب..تا خبر خوش را بهت بدم... دیشب93/5/25 با عمو ابوالفضل و خاله رفتیم پارک نزدیک خونمون  و برای اولین بار از سرسره بادی نترسیدی و رفتی بازی و دیگه نمیومدی.... به استپ میگی اُستَب                 حالا نوبت  ترانبلی که از بس خندیدیم هلاک شدیم فقط بدو بدو میکردی &...
26 مرداد 1393
1