عروسی و حرفهای نگفته
سلام سوسن و سنبل عزیزم سلام مهربونم سلام شیرین زبونم ببخش که دیر اومدم تا این پست را بگذارم اخه خونه تکونی مگه تمام میشه فکر کنم بعد از سال تحویل هم ادامه داشته باشه ولی لابه لای کارها تونستم یه وقتی هم برای تو فسقلی بگذارم البته الان ساعت 2.5 نیمه شبه. بگذریم بریم سر اصل مطلب... روز شنبه 92/12/17 مادر جون زنگ زد و گفت که میخوایم عروس را ببریم حمام اماده شید میایم دنبالتون اونم به یاد اون قدیما و چون دایی جون اخری بود خواستیم حسرت به دل نمونیم این شد که راهی حمام عمومی شدیم واااای که چه حمامی تمیز و نو ساز و کسی هم نبود کلا فقط فامیل خودمون بودند..حمام را گذاشته بودند رو سرشون. اینم حمام ببخشید دیگ...