زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

ادامه پست پایین جوجوی سخن گوی ما

1393/4/23 18:39
697 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

مامان...ساعت 11 شب ثنا جون غذا می خوای برات بیارم ..

ثنا جون..نه

مامان....برنج و عدس و کشمش بیارم...تخم مرغ بیارم...سیب زمینی بیارم..

ثنا جون...نه هیچی نِخام.(نمیخوام)

مامان....کتک می خوای

ثنا جون....بله خُتک می خوام 

و دوید جلوی من و پشتش را به من کرد و گفت مامانی خُتک بزن به باسنم منا بگی تعجب

و بعد میدوید میرفت و میومد و همون کار را تکرار می کرد....

اخر هم خوابید روی زمین و گفت مامانی خیلی خُتک بزن خیلی بزن ....من و بابایی قه قههخنده

از دست تو وروجک تازه میرفتی مغازه کتک می خریدی می گذاشتی کف دست من و میگفتی بزن به من..

 

وقتی میریم پارک تا  دست بچه ها بهت می خوره گریه میکنی و میگی دستم نی نی

منا زد و خلاصه همینطور تا برگردیم گریه میکنی..دیشب بهت میگم دیگه ثنا جون را نمیبریم پارک..چون همش گریه میکنه جواب من چی بود اگه گفتی....

ثنا جون....دیگه منا نبرید پارک چون گریه میکنم وقتی اروم شدم ببریدم..تعجب

 

 

اقاجون ....ثنا جون بوست کنم.

ثنا جون...نه منا بوس نکن..مامانی را بوس نکن..بابایی را بوس نکن....دادا را بوس نکن...هیچکی را بوس نکن..خنده

 

ثنا جون...گلها را اب میداد

اقاجون .... ثنا جون  چکار میکنی..

ثنا جون...گلسون (گلستان)را آب میدم..

اقاجون....اینها گُله گلستان نیست.

ثنا جون..اقاجون گیجی ببین گُلسونه..گل نیست..ببین

 

ثنا جون....بابایی بستنی خوام(می خوام)

بابایی ...ثنا جون من که پول ندارم واست بستنی بخرم ..

ثنا جون...داری ودویدی دست  کردی جیب بابایی و یه 10000 هزار تومانی و دو تا 2000 هزار تومانی و کارت عابر بانک را برداشتی و گفتی ببین پول داری..

بابایی .....اینا کمه بستنی نمیدند که...

ثنا جون یکم نگاه به پولا کرد و فکر کرد و کارت عابر بانک را برداشت و گفت بریم باسک(بانک)کارت کِشیم و پول برداریم بریم مغازه بستنی خَریم من و بابایی و اقاجون از خنده منفجر شدیم...چنان با دستات کارت کشیدن و رمز زدن را نشون میدادی که دلم میخواست بخورمت..

اقاجون...ثنا جون یکی از پولات را بده به من...

ثنا جون...ببین کمه نِتونم بدم خودم ندارم...خوام برم تامپو(شامپو)آبی خَرم..بزنم موهام ببین چقدر موهام کثیث شده.هان دیدی برم حمام موهام را بشورم...

اقاجون...یکی بده ..ثنا جون یکم نگاه به پولهای تو دستش کرد و دو تا 2000 هزاری را دادی به اقاجون هرچه گفتیم 10000هزار تومانی را بده گفتی نه همون خوبه ...بعد هم به زور اقاجون را مجبور کردی پولا را ببره..

قـــــــــــــــــــــــــربونت بــــــــــــــــــــــرم دست و دلــــــــــــــــــــــــوازم

 

 

رفتیم مهمانی موقع اومدن به خونه...

میزبان (اقاجون یوسف)....ثناجون شما و مامان برید خونه بابایی اینجا بمونه...

ثنا جون ....نه نمیشه من و مامان تهنا میشیم ترسیم...

میزبان....نه نمیترسید شما برید..

ثنا جون ...با یه حالت عصبانی و ابروهای در هم کشیده ...گفتم نه پاشو بابایی

میزبان..من و بابایی خانم میزبان...تعجبخندهکچل

 

همیشه بهت میگم ثنا جون بیا غدا بخور و تو نمیای این بار بهت گفتم نیا غذا بخور .غذا را میدم مورچه بخوره

ثنا جون...مامانی نده...خوام غذا بخورم ؛قبی(قوی)؛بشم،برم مَدِسه(مدرسه)،دَس(درس)،خونم (بخونم)،تُتُر (دکتر)بشم..تابلو بنویسم..تُتُر ثنا حاجیان..و برای مامانی نُخسچه(نخسه) بنویسم بره دارو خونه دارو بگیره بخوره پاش خوب بشه...بوسبوسبوس

 

قربون دکتر کوچولوی خودم برم با اون رویای شیرین بچگیت انشاالله که به ارزوت برسی..اینم نتیجه اینکه این ماه همش رفتیم دکتر..

 

ثنا جون.....مامان من و بابایی رفتیم پاین(پایین)پیش اقاجون و مامان جون تو هم بیا نترسی تهنا میشی..

مامان ..چشم عزیزم میام...

ثنا جون...زودی بیا باشه چشم..شوتون(شیطون ) بلاخنده

 

دلم میخواد همه حرفهات را بنویسم ولی نمیشه فقط همینها را فعلا مینویسم که بعدا که میخونی

کلی بخندی از حرف زدنت و لذتش را ببری...و بدونی من و بابایی چقدر دوستت داریم...

 

 

قربون جوجوی شیرین زبونم ماشاالله چشم نخوری ایشالله...

 

 

پسندها (8)

نظرات (4)

ایهان سلطان ماه
23 تیر 93 18:53
سلااااااااااااااااام ثنا جونم از اینکه این همه شیطون و دلبری خوشحالم پسمل منم مثل شما شیرینه به اونم سربزنید اون تو وبلاگش تنهاست حتما هاااا
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم نظر لطفتونه چشم حتما بهت سر میزنم
مامان امیرحسین
28 تیر 93 22:31
سلام گلم.وای چقدر بامزه وشیرین حرف میزنی .ماشالله به اون حرف زدنت خاله. ایشالله به همه ی آرزوهات برسی عزیز دلم.
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام به روی ماهت عزیزم انشاالله..همه به ارزو هاشون برسند..
مامان امیر
29 تیر 93 16:28
ای جان که با این شیرین زبونیاش دل میبره!!! ایشالا دیگه هیچ وقت دکتر و اینا نرین!! راستی بهترین همگی!!چشم خورده بودین؟
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
با این شیرین زبونیاش دل و هوش و حواس همه را با هم میبره... انشاالله ممنونم از دعای خوبتون. هنوز خوب نشدم
مامان گلشيد
30 تیر 93 9:32
اي جونم عزيزم قربون اون شيرين زبونيات برم خاله جون سالم باشي عزيزم
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم خاله جون...