زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

لذت با هم بودن

1393/4/12 9:40
723 بازدید
اشتراک گذاری

 

niniweblog.com

عزیز دلم دیگه واسه خودش خانمی شده دیگه یه لحظه هم نمیشه بدون تو زندگی کرد

هر چند که بعضی وقتها واقعا حرص میدی و اذیت میکنی ولی خوب بچه ایی دیگه کارش

نمیشه کرد دوستت دارم فرشته کوچولوی خونمون

بوسمحبت

niniweblog.com

خیلی چیزها را قبل از این که شروع کنم به نوشتن میخوام برات بنویسم ولی به محض

اینکه میام بنویسم کلی از اونها فراموشم میشه امان از دست این مغز بی فکر منخندونک

اول از همه بگم که از بس دفترچه بیمه من و بابایی را اوردی و گفتی ببین دَترچه من

عکس نداره بریم عکس بگیرم بزنیم دترچه من ؛با یه قیافه ملتمسانه .

از رو رفتیم روز یکشنبه93/4/7  رفتیم

عکاسی یادواره و ازت عکس گرفتیم حالا اینجا هم داستان داره تا صدا زدن خودت

رفتی نشستی چایی که عکس میگرفتند و تا یه عکس ازت گرفتند و داخل مانیتور

نشون دادند با یه ذوق خیلی عجیب گفتی مامانی منا کُلا دارم عکس دوم و سومی

بود که یکدفعه گفتی مامانی این چیه؟ گفتم چتره گفتی بالون (باران)میاد

از اسون (آسمان)بزارم سرم کلی خندیدیم ..ولی هر کار کردیم تو نخندیدی وقتی

اومدیم خونه تو راه پله ها صدا زدی مامان جی سلااااااام ؛خوبی ؛و شروع کردی توضیح دادن

هرچی مامان بهم گفت بخند نخندیدم عکسم خو (خوب)نشد

دیدی هان و بعد زدی پشت دستت و گفتی تف تف تف

دلم میخواست فشارت بدم تعجببغل

مبارکت باشه تا دیدی بابایی برات اورد میگی بابایی دستت دَدَدَ 

و سریع باز کردی داخلش را میبینی و میگی ببین نخندیدم عکسم خو نشد هان

و یه بوس به عکس خودت کردی

و میگی مامانی دترچه منم عکس داره ببین آخ چون (آخ جون)محبت

 

 

 

 

شنیدن چگونگی عکس دار کردن دفترچه توسط ثنا جون تصویری

دستش را ببینید این شکلی عکس را میزنند روی دفترچه یاد گرفتید...تشویق

اون لباس خوشل (خوشکل)را با هم رفته بودیم دنبال بابایی کاراش

را انجام بده گفتی اون لباس که بع بعی داره من میخوام

بابایی هم برات خرید بین دو تا لباس بهت میگم ثنا جون کدوم؟

میگی اول این بعدا اون باشه چشم...خندونک

خیلی دوستش داشتی همونجا داخل ماشین بابایی گفت بریم بدیم اقاهه ثنا جون

نمیخوای خوب نیست قشنگ نیست پا شدی سریع شلوارکش را پوشیدی

و گفتی ببین خوبه خوشله؛ من و باباییتعجبخنده

 

 

 

قربون اون قیافت بع بعیِ من ..گوشش را نشون میدی میگی مامانی

بع بعی کلک زده گوشش بزرگ شده ببین هانراضی

 

 

 

و بازی کردن با جایزت بر در اَخچال عینک

 

 

 

 

یکی یکی میزاری کنار همدیگه و میگی مامانی این مِثِشه هوراااااااااااااجشن

از نطر رنگ و شکل

 

 

 

 

روزی که دنبال بابایی رفته بودیم بیرون

نشستی دستت را میزنی تو خاکها و میگی مامانی خاک بازی کنم یه چوچولی 

ولی با یه تکه چوب با خاکها بازی کردی و دست بهشون نزدی گفتیی خاکها کثیثه

بوس

 

 

 

 

 

چهار راه فلسطین دم در مسجد الاقصی و بازی با اب و ذوق زده شدن ثنا جون

خداییشش با اینکه کولر ماشین روشن بود ولی گرمت شده بود یکم خنک شدی

تا بابایی بیاد البته به اندازه یه سوال و پرس و جو وقت داشتی

 

 

 

 

چون اونجا زود از اب بازی جدا شدی شاکی شدی، اومدیم اینجا تا بازی

کنی خیلی خوش بود حال و هوامون عوض شدخسته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از اب بازی میگی مامانی با گلها عکس بگیرم

حالا مگه رضایت میدی با تمام گلها عکس گرفتیراضی

 

 

 

 

 

قربونت برم با ژست گرفتنتمحبت

 

 

 

 

 

 

 

ناز کردن دختر طلا واسه مامانی

 

 

 

niniweblog.com

خودت رفتی لوله های جارو برقی را اوردی میگی مامانی ببین خونه من کثیثشده

پاشو تمیز کنیم به بابایی میگی خس(کمک)البته بعضی وقتها درست میگه مامانی کردم

 

 

 

 

ثنا جون موقعی که یه پرنده ایی را میبینه اول این شکلی میشه

niniweblog.com

 

و بعد از مدتی این شکلی 

niniweblog.com

 

اما خدا نکنه یه بگس ببینه کل محله را میکنه تو حلقش از بس جیغ میزنه تا حالا چند

بار به خاطر این کاراش رفتم تا دم مرگ و برگشتم تا اومدم بفهمم از مگس ترسیدیکچل

(شکلک بالایی را داشتم میذاشتم اومدی میگی عصبانی شده داره موهاشا میکنه)

 

دیروز اومدی بهم غذا بدی میگم من روزه هستم صبر کن اذان را بگه بعدا افطار میکنم

اول یکم بهم نگا کردی و بعد گفتی باشه چشم و رفتی دنبال بازی کردن

 نزدیکای اذان بود که برات غذا اوردم گفتی صب کن اذان بگه بعدا اطار میکنم تعجب 

عزیزم میخواستی بگذار یک بار من بگم بعدا تو بگی طوطی

موقع اذان مغرب بود تا صدای اذان را شنیدی میگی

مامانی بابایی بدوید اذان گفت غذا بخوریدتعجبخنده

از دست تو وروجک شیطان بلا

 

داخل ماشین نشستیم داریم میریم دکتر( برای زانوی مامانی که کل اصفهان را گشتیم

تا یک جا را پیدا کردیم برای یه هفته نوبت ام ار ای داد برای زانوی من )

بهم میگی مامانی این چیه؟ گفتم اتوبوس گفتی ابی گفتم بله..

بعد از چند دقیقه میگی مامانی اُسوسوس زرد کو؟

و به پرچم های رنگی که میرسیدیم میگفتی پرچم زرد..قرمز پرچم ایران اُسوسوس

قرمز سبز مامانی این چه رنگیه و خلاصه اینکه از بس من توضیح دادم این چیه

این چه رنگیه دیوانه شدم یعنی هر وقت میریم بیرون همین کارمونه باید در مورد همه

چیز توضیح بدم ومنم کامل و بدون هیچ کم و کاستی توضیح میدم بابایی میگه اخه

این که از این توضیحات چیزی نمیفهمه و من میگم خوبم میفهمه..

مثلا تصویر پایین تا تو خیابون دیدی میگی این چیه منم برات توضیح دادم که

چکار میکنه حتی اسمشم برات گفتم

تاور کرین

 

 

قبلا بهم میگفتی که مامانی پاشو در را باز کن برم مامان جی

با یه قیافه مظلو مانه الان خودت صندلی میزاری زیر پات در را باز میکنی و میگی

مامان جی تا مامان جون جوابت را میده می خندی و خوشحال میگی

هستش و با صدای بلند میگی سلام ؛ خوبی و اجازه میگیری میری مامان جی

مامان جون میگه کجایی میگی اینجام دارم میام پایین  مواظم نیفتمتعجبمحبت

 

دوباره روز جمعه با گریه از خواب بیدار شدی که دلم درد میکنه و من هر کار کردم

اروم نشد با بابا بردیمت کلینیک کودکان خیابان طیب و مثلا دکتر متخصص دیدت

واقعا کی اینا را دکتر کرده نمیدونم هنوز دلت درد می گیره  غذا هم که اصلا نمی خوری

واقعا موندم چکار کنم هنوز 10 کیلویی 

 

و یه چیز دیگه کاش خصوصیات بدت را بگذاری کنار چون دیگه نمیدونم چکار کنم

کسی نباید به وسایلت دست بزنه حتی من و بابایی اسباب بازی هات را به کسی

نمیدی ولی اسباب بازیهای دیگران را به زور می گیری و بهشون نمیدی  من جرات ندارم

به وسایل بابا دست بزنم سریع میگی مامانی مال بابا دست نزن و برعکس این موضوع

و اینکه کسی نباید بهت بوس کنه چنان شیونی سر میدی که بیا و ببین کلا اگه دست

کسی به یه جایی از بدنت خورد شاکی می شی که مامانی مثلا اقاجون دست زد

به دستم نمیدونم چکار کنم کاش خوب بشی...

کسی نباید سوار ماشینمون بشه میگی ماشین منه از بس برات توضیح میدم

که این کار خوب نیست خسته شدم یه مدتیه بهت هیچ نمیگم شاید از سرت بیفتهکچل

 

93/4/14

دیروز نوبت ام ار ای من بود بر گشتنی رفتیم فروشگاه یکم خرید انجام بدیم تو

فروشگاه بودیم که گفتی مامانی جیش دارم گفتم اشکال نداره مامی هستی

جیش کن ولی گفتی نه تا خریدمون تمام بشه بر گردیم خونه 2 ساعت شد وقتی

اومدم بازت کردم دیدم جیش نکردی سریع رفتی دستشویی جیش کردی اومدی بیرون 

قربونت برم که دیگه تو شلوارت جیش نمیکنی

البته 3 ماهی میشه ولی من خودم از ترسم مامیت میکنم

که با این کارت بهم فهمونی که دیگه مامی نهبوسبوس

 

 

با همه وجودم دوستت دارم فسقلی ریز و میزه

این پست روز 12 تیر بوده امروز تمام شد بلاخره

 

2 سال و یک ماه و 20 روز

 

 

 

پسندها (9)

نظرات (5)

مامان بهار
15 تیر 93 14:53
ثنا جونی سلیقت خوبه ها.هم خوشگله و هم بهت میاد
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم خاله جون
مامان امیـــرحسیــــن
15 تیر 93 15:12
آفرين به دخملي شيرين زبون مبارك عكس سه در چهارت باشه!! راستي صاحب عكاسي يادواره دوست خانوادگي ماستا!! زودتر ميگفتي برات تخفيففففففف ميگرفتم! عكساي تو حوض و بيرون حوضتم قشنگ شدن آفرين به ماماني خاله اگه ديدي مامانت زيادي ازت كار ميكشه يه زنگ به 123 بزن! مريم جون گناه داره طفلي خودت جارو بزن!! آفرين به دخملي كه حتي تو پوشكشم جيش نميكنه!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم کدومشون بگو ببینم چون بیشتر عکسامون را اونجا میگیریم برای دفعه بعد نترس خاله جون مواظم بهت میگم حالا بیا و خوبی کن به عروست کار یاد بده افرین خداییش نه برای شیر گرفتنش و نه برای پوشک گرفتنش اصلا اذیتم نکرد ببوس پسر گلم را
مامان امیـــرحسیــــن
16 تیر 93 15:20
اي مريم تنبل چرا كامنتا رو تاييد نميكني!؟!؟!؟
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
دیگه بهم بر خورد الان تایید میکنم تنبل نیستم خدا برات نخواد فعلا گرفتار دکتر شدیم حسابی یه روز من یه روز ثنا جون یه روز همسری چشم خوردیم بد جور از عروسی تا الان فقط رفتیم دکتر
مامان امیرحسین
16 تیر 93 23:46
سلام خانوم خوشگله.مبارک عکسدار شدن دفترچه بیمه ات باشه عزیزم ایشالله که دفترچه ات به این زودیا زود تموم نشه،اصلا هیچ وقت مریض نشی وبهش احتیاج نداشته باشی.آفرین خانوم کمک مامانش میکنه،مریم جون حالا بهتری جواب ام آر آی که ندادند ببری دکتر نشون بدی درسته؟ایشالله که بهتر باشی ببین خانوم شده دیگه پوشکش هم خیس نمیشه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم خاله جون انشاالله عاشق کمک کردن به منه دیوانه شدم از دستش اگه یه کاری را خودم انجام بدم گریه میکنه میگه من می خواستم انجام بدم ام ار ای والا خود دکترام نمیدونند یکی میگه مینیسک اسیب دیده و پاره شده یکی میگه در رفتگی داره یکی میگه ساییدگی کدام گزینه درسته نمیدونم بازم ممنونم خاله جون
شهرزاد
18 تیر 93 13:55
سلااااااااااااام ثنا جونم دلم برات تنگ شده بود عزیزم ببخش که سرم شلوغ بود نتونسته بودم بهت سر بزنم عزیزم می بینم که حسابی بزرگ شدی و دیگه جیش نمی کنی آفرین به تو گل دختر و خوش به حال مامانت کاش منم می تونستم زود آراد رو بگیرم ...چه عکسای خوشگلی پر از طبیعت مبارک عکس دفترچه ی بیمت خیلی هم خوب شده غصه نخور بدون خنده هم خوشگلی عزیزم
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام خاله ممنونم منم همینطور انشاالله خاله ه ر چه زودتر از پوشک بگیریش من که پوستم کنده شد.. چشماتون قشنگ میبینه ممنونم خاله ولی کاش یه لبخند زده بودم