زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

عروسی و هفته ایی که گذشت

1393/4/8 22:08
557 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق دوست داشتنی من محبت

 

سلام دختر شیرین و شیطون خودم بوس

 

عزیزم.... زندگی در حرکته و شما روز به روز بزرگتر میشی

 

امیدوارم همیشه راه درست را انتخاب کنی

 

عزیزم ..قشنگم...امیدم...

 

زندگی خیلی قشنگه با تو دنیا برای ما زیباتر و روشنترهبوس

 

من وبابایی خیلی خوشحالیمخنده

 

شیرین زبونیات من و بابا را به وجد اورده..جشن

 

اصلا دنیا رنگاش شادتر شده خیلی عزیززی شیرین زبونزبان

 

ادامه مطلب فراموشت نشهخندونک

 

 

 

 

یکشنبه93/4/1

ساعت 8 شب از بس تو روز با اجی زهرا دختر خالت بازی کرده بودی

به این شکل خوابت برد و اگه دستت میزاشتیم صدات در میومد مجبور شدیم

صبر کنیم خوابت سنگین بشه و بعد بابا جابه جات کرد تا کی می خوای این

شکلی بخوابی نمیدونمتعجب

 

 

 

 

نمای بالا؛ عین یه جوجه خوابیدیخواب

 

 

 

روز دوشنبه 93/4/2

تو راه رفتن به خونه خاله زهرا برای چیدن بقیه جهزیه و بردن گوشت و سبزیجات

داخل یخچالش ساعت 11 شب بابایی گفت ماشین بنزین نداره تو هم گفتی ماشین

من بنزین نداره و تا رسیدیم پمپ پریدی پایین میگی برم

بنزین بزنم ماشینم باهاش برم پارکتعجب

 

 

 

قربونت برم با اون نگاه کنجکاوانه اتعینک

 

 

 

 

روز سه شنبه 93/4/3

با اقاجون و مادر رفتیم میوه بخریم برای داخل یخچال خاله (عروس)تو هم یه خَبوزِ برداشتی

برای خودت ولی اونجا که رسیدیم انگور ریزه ها را خوردی و بیخیال خربزه شدیخوشمزه

 

 

 

 

و خونه خاله و رقصیدن شما و یوسف و مهدی کلی هم بهتون

خندیدیم وروجکهای شیطونخنده

تا ساعت 4 بعد از ظهر بلاخره جهاز چینی تمام شد خدا را شکر بعد از اونجا ناهار

نخورده رفتیم ارایشگاه تو هم تو ماشین خواب بودی با زندایی رفتی خونه بابایی

از کار برگشتنی اومد پیشت و من هم با خاله از ارایشگاه رفتیم لباس عروس را گرفتیم

و اومدم پیشت شب هم رفتیم حنا بندانجشن

 

 

 

 

اینجا خانه بابای داماد و حنا بندان شما هم در حال خوردن گردو هستی.محبت

 

 

 

روز چهارشنبه93/4/4

و تالاری که واقعا اولین بار بود میرفتیمخنده

 

و عروس خانم کوچولوی منتعجب

و از همه مهمتر خدا را شکر رقص نور را یادشون رفت روشن کنند

و من و تو در ارامش کامل عروسی را به پایان رسوندیم ..

اومدی بهم میگی مامانی عروسی خاله بقا نرفت نترسیدم

و خداییش اصلا اذیت نکردی بغل

ولی من بیچاره از روز قبل زانوم مفصل هاش نمیدونم استخوناش نمیدونم داخل

هم دیگه گیر کرد خلاصه هر چه بود دست به دست هم دادند و منا کردند تیمور لنگ

و جواب دادن به همه فامیل که تو تا دیروز سالم بودی امروز چی شدی؟؟

نتونستم هیچ کاری بکنم همون روز عروسی رفتم دکتر دو تا امپول زدم

ولی به قول ثنا جون جیزش خوب نبود مامانی پاش درد آرام

 

 

 

 

روز پنج شنبه 93/4/5

خونه خاله و از اونجا به صرف ناهار خونه بابای داماد دعوت بودیم

 

 

 

و روز جمعه93/4/6

داخل خونه و خوابیدنهای عجیب و غریب ثنا جونهیس

 

 

 

 

 

بابایی با لپ تاپ کار داره میگی چکار داری میگه میخوام برم بانک پول

بریزم به حساب دوستم بهش میگی اجازه بده من کارم انجام بدم

بعد تو باشه چشم من و بابایی تعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجب

 

دم در خونه مادر خوردی زمین یکم پوست دستت خراشیده شد 

شب به بابایی نشون میدی منم حواسم نبود گفتم واااااااااااااای روده هاش

اومده بیرون تو هم سریع نگا کردی گفتی کو؟ و به بابایی همون ان نشون میدی

و میگی دودام اومده بیرون ببین

من و باباییخندهخندهخندهقه قههقه قههبغلبغلبوسبوسبوسبوس

 

 

 

پسندها (9)

نظرات (4)

مامان گلشيد
10 تیر 93 11:56
اي جونم قربون اون شيرين زبونيات برم خاله
مامان امیـــرحسیــــن
11 تیر 93 12:47
سلام مريم جون خوبي؟؟ ثنا گلي خوبه؟ ببخش دير شد قول ميدم تو تك تك پستاتون كامنت بذارم شايد امروز نشه ولي بازم ميام.. خوبه اين دفعه تالار عوض شد سنت شكني كردين انگار ايشالا عروسي خودت عروسكعزيزم ببين چطور خوابيده اين كوچولوي لاغري خاله اينجوري نرو بيون!ما خوشمون نمياد عروسن اينطوري بگرده هاااااااااااااااا!!با تاپ و شلوارك! ايشالا خواهرت سفيد بخت بشه مريم جون همينه ديگه اينم يه سياست برا از زير كارا در رفتن!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم خوبیم خدا را شکر اشکال نداره منم بعضی وقتها نمیتونم بیام وبلاگت دیگه دیگه ما ادم عروس بودیم و تالار انتخاب کردن با ما نبود ایشاالله ...این لاغر من کی تپل میشه نمیدونم اِ واااااااااا چه مادر شوهر سخت گیری هستی دیگه دور و زمونه عوض شده ها کجا داری زندگی میکنی انشاالله ممنونم ما ایم دیگه با سیاستمون ولی لو رفتیم
مامان اهورا (نرگس)
11 تیر 93 16:36
تو همان شقایق معروف شعر سهرابی… تا تو هستی زندگی باید کرد.
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
خیلی زیبا بود ممنونم
Amaryllis
15 تیر 93 12:55
سلام عزیزم . چقدر نازه کوچولوتون . خدا حفظش کنه براتون . به من سر بزنید اگه دوست داشتید از عکس های کوچولوتون فتو کلیپ درست کنم براتون . نم.نه کارها در وبلاگ هست عزیزم. فدای تو و نی نی نازنینت
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم بهم سر زدید چشم حتما بهتون سر میزنم