زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

ثنا و اولین استخر

1392/5/15 1:55
1,034 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشکل خانم ،عزیز دلم

 

جمعه ١١/٥/٩٢

 

روز قدس باید میرفتیم راهپیمایی ولی متاسفانه مامانی با یکم اب انگور که

 

خودم گرفته بودم و به اندازه یه استکان خوردم داشتم افقی می شدم.

 

یه چیزی میگم یه چیزی می شنوی الان هم حالم هنوز خوب نشده.

 

و این شد که خونه نشین شدیم تو هم تا دیدی تلویزیون میدان امام و

 

اون ففاره های اب را نشون میده هوس اب بازی کردی .

 

بابایی هم پا شد استخرت را برد حیاط و ابش کرد و تو تا تونستی

 

شالاپ شولوپ کردی و خندیدی ..قربونت برم..

 

بیا ادامه مطلب فقط ورود اقایون ممنوع..

 

حتی شـــــــــــــما  عینک

 

 

حتما باید باهاتون برخورد بشه اقایون محترم...زباننیشخندکلافه

 

 صبح از خواب که بیدار شدم دیدم این شکلی خوابیدی..

 

داخل پشه بند انگشت به دهان..

 

 

 

 

 اینم از استخر اول یه ماشاالله بگو این دخمل تپل مپلم چشم نخورهخنده

 

ماشـــــــــاالله

 

 

 

اینجا داری اب می پاشی به اطراف.قلب

 

 

 

 

به بابا رسول اب می پاشیماچ 

 

 

 

 

 بطری را میکردی زیر اب و چون صدا میکرد می خندیدی.خنده

 

 

 

 

روز قبل که پنج شنبه بود بردمت حمام که فعلا فقط عاشق این شدی که

 

بهت سدر بزنم بعد از اب بازی و چندین بار رفتن توی وان و بیرون اومدن دیگه

 

رضایت میدی که سدر بزن بهت و بیایم بیرون و بعد از حمام همیشه لباسهات

 

را بیرون بهت می پوشونم.و قبل از اون بدنت را باید کرمی که دکتر داده را بزنم

 

 که عادت کردی تا میای بیرون دستت به طرف کرم درازه و میگی که بزنم به بدنت.

 

قربون دختر باهوشم برم.

 

 

اینم مدرک..

 

 

 

 

 

عکسها زیادن ولی به دلایل اخلاقی از گذاشتن همشون معذورم...!!!!

 

 

پی نوشت:دیروز صبح دایی جون علی اومد دنبالمون رفتیم خونه اقاجون

 

افطار هم اونجا بودیم بابایی هم از سر کار اومد اونجا...

 

من داخل اتاق به شما شیر میدادم تا بخوابی ولی پاشدی رفتی اشپزخونه

 

خاله زهرا بهت گفت بگو مریم ؟

 

تو هم سریع گفتی میم...(mayam)منم از اتاق گفتم بله...

 

تو هم خوشت اومد و تا شب دیگه همینطور تکرار کردی و هر دفعه مورد

 

 هجوم خاله و زن دایی قرار گرفتی..هیپنوتیزم

 

کارتهای اموزشی را هر روز یه تعدادی بهش اضافه میکنم و یکبار

 

 که بهت میگم ..دفعه دوم که ازت می پرسم سریع بهم نشون میدی..

 

علاقه خاصی بهشون داری فعلا..

 

خاله و زن دایی میگفتند مریم پاشو این دخترت را جمع کن تا لهش نکردیم

 

چون هر چه کارت بود ازت پرسیدند و تو درست گفتی .

 

ماشاالله..به توان 2000000

 

چند روز پیش از خونه اقاجون با عمو ابوالفضل اومدیم خونه و چون فکر میکردی

 

میخوای بری پارک تا دیدی تو سالن هستی شروع کردی جیغ زدن و تو سرت

 

 میزدی؛ سطل لوگوت را از روی زمین بلند می کردی میزدی زمین، میرفتی

 

سرت را میزدی تو دیوار متکاها را مینداختی زمین خلاصه یه وضعی

 

بود من و بابا رسول نمیدونستیم بخندیم یا تو را توجیح کنیم اولین بار بود

 

 اینکار را میکردی هر دفعه بین خود زدنیت می گفتی آرک (پارک).

 

بعد از کلی سخنرانی از طرف من و بابایی بلاخره بی خیال شدی..

 

 

دوستت دارم و همیشه در قلب من جای داری.

 

 

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

قالبهای کودکانه کودک من برای کودک شما
15 مرداد 92 15:19
سلام دوســـت جونم شما رو با افتخار به دیدن آلبــوم کلبه نـــی نی ها دعوت میکنم... قالبهای جدیدی اضافه شدن که دیدن اونها براتون خالی از لطف نیست بیش از45 قالب و نمونه کار طراحی شده رو میتونید ببینید.......... ضمنا طراحی لوگو ...بالابر...صفحه ورودی............با عکس کوچولوهاتون نیز اضافه شــــــد همراه با نمونه کار اگر عکسهای با مزه و بیاد ماندنی و زیبایی از کوچولوتون دارید میتونید زیبا ترین کلبه رو برای وبلاگش طراحی کنید... مادام منتظر حضور مهربونتونه
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 16:00
آب انگور خورده بودي؟!؟
چرا؟
مگه خوب ضدعفونيش نكرده بودي؟؟


اصلا دیگه اسم انگور را نیار که از هرچه انگوره متنفر شدم
چرا خوب ضد عفونی شده بود.از همون شوهری و ثنا جون هم خوردند.تا حالا سابقه نداشته از درختهای باغ خواهر شوهرم بود حتما می خواسته منا از صفحه روزگار محو کنه
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 16:01
اوه ه ه ه ه ه....
يه لحظه صبر كن!!!
خوب اميرحسين رفت بيرون اتاق!!
حالا ببينم عكساتو خانمي:



افرین خاله الهام که امیر حسین را از اتاق بیرون کردی
دیدی خاله خیلی قشنگه مگه نه
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 16:03
عزيزم!!!
هاج وواج مونده!!
ميدوني شايد تو خواب منو ديده و فكر كرده فرشته ام!!
گفته :
توخاله الهامي يا فرشته!!


حتما همینطوریه که میگی؟
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 16:05
مريم جون!!
كجاي دخملت تپله؟؟
اين دخملت مثل پري سفيد و نازه!!ولي تپل نيست!!
ماشاالله...
لا حول و لا قوت الا بالله...


الهام جون متوجه نشدی این از افعال معکوس بود.
ممنونم خاله جونم که همیشه بهم سر میزنی این دفعه برای خودته لپتا بیار جلو
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 16:08
ميگم mayamجون!
من بخورمش
اجازه ميدي؟

خوب ببرينش پارك!!
چرا ميزارين بچه به اين مرحله برسه!!؟

اگه تونستی بخوریش بیا بخورش همچین تو چشمات نگاه میکنه که تا یک ماه بعد هیچ چیز دیگه ایی را نتونی بخوری

اخه الهام جون ما هم خودمون بدمون نمیاد که بریم پارک ولی !امان امان دست رو دلم نگذار که خونه
از اونجایی که عموی ثنا جون زحمت کشیدندو با ماشینمون تصادف کردند دیگه ماشین نداریم برای همین بچه میمونه تو امپاس شدید مامان و باباش بدتر
باورت میشه یه خرید کوچولو،یا یه مسافرت کوچولو هیچ هیچ
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 16:10
منم پارك!!


بیا تا بریم ولی باید به حد ثنا جون برسی تا ببریمتاگه هستی بیا
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 16:11
راستي درباره اوني كه نوك زبونت بود!!
آره خودم مينويسم...
بيا خصوصي


الهام جون کاملا متوجه شدم.
ولی بازم شکسته نفسی می فرماییدبرای امیر حسین جونه لپتا نیار جلو
الهام(مامان اميرحسين)
15 مرداد 92 17:23
درختهای باغ خواهر شوهرم بود حتما می خواسته منا از صفحه روزگار محو کنه...
آفرين
خوب از قصدش مطلع شدي!!!
يكمي از همونا رو ببر بده برادر شوهرتم بخوره تا ديگه از اين كارا نكنه و دوست منو تو آمپپپپاس شديد بذاره!!



حتما بهش میدم بخوره یعنی اثر میکنه
نیست همخون هستند برای این میگم.
مامان حسین جون
15 مرداد 92 22:47
وای کلی حرف زدم کد رو اشتباه وارد کردم ثبت نشد


اخ الهی بمیرم چقدر بده تا حالا از این بلاها سرم اومده
بازم ممنونم که وقت گذاشتی و دوباره برام کامنت گذاشتی ببوس حسین جونم را
مامان حسین جون
15 مرداد 92 23:01
خدا بد نده عزیزم امیدوارم بهتر شده باشی
اولش بگم مریم جون یادت باشه حتما یه سپندی برا ثنا جون تپل مپلمون دود کنی مبادا تپلیمونو چشم کنن
وااای که من قربونت برم ثناسوگلیچقدری ذوق کرده ثنا جونم از عکسات معلومه که چقدر عاشق آب بازی هستی از باباجونش باید تشکر کرد که برا دختر نازش وقت گذاشته وباهاش آب بازی کرده
در ضمن میم جون، میم جونتنبلی خودتونو به پای بی ماشینی نندازین مگه حتما بایدماشین داشته باشین تا بتونین برین پارک؟ما که ماشین نداریم یعنی نباید از خونه بریم بریم؟شکر خدا اگه بقیه مردم یه ماشین دارن ما چندتا ماشین داریم بزرگ ،کوچیک،مدل بالا،مدل پایین و...هنوزم ماشینامو ردیف کنم؟این همه ماشین که تو خیابونه همه ش مال ماست عزیزم وهروقتم که بخوام بریم با یکی ازین ماشینامون میریم بیرون
شما عزیزم بد عادت شدین فکر میکنین بی ماشین نمیشه رفت بیرون برات دعا میکنم هر چه زودتر خدا یه ماشین شیک ومدل بالا قسمتتون کنه تا ازین امپاس شدید بیرون بیان
در ضمن ویتامین پارک ثنا جون کم شده که همچین کارایی میکنه والا ثنا سوگلی واین کارا!!!!!!!از بابا مامان گلش خواهش میکنم هرچه سریعتر این ویتامینو به ثنا جون برسونن تا دختر نازمون ازین حالت بیرون بیاد
آخیش خسته شدم چقدر زیاد نوشتم خودش یه پست شدممنونم که وقت گذاشتین و خوندیش


زهرا جون مرسی خدا راشکر بهترم..
اسپند که کار هر روزمه بازم چشم حتما
بابجونش که تازه زبان روزه تو افتاب بیچاره هلاک شد.ولی عشقه دیگه ببین چه میکنه
ثنا جون خیلی خیلی اب بازی را دوست داره
شما درست میگی همه ماشین های توی خیابون مال خودمونه ولی اخه شب قبلش پارک بود..اون موقعه که از خونه مامانم برگشتیم و خانمی هوس پارک کرد ساعت 12 شب بود دیگه نمیشد رفت پارک
ولی فردا شب باباجونش از سر کار زبان روزه خسته اومد خونه تا که افطار کرد بردیم بچه را پارک اخه قانع نیست میگه هر شب ببرینم.
ویتامین را رسوندیم نه یکبار و یه شب بلکه هرشب
زهرا جون ممنونم که وقت میگذاری و به وبلاگ سوگلی من میای..یه دنیا
نسرین(مامان پریا)
16 مرداد 92 13:51
به به چه استخر خوشملی داری
خوش به حالت تو این هوای گرم اب تنی خیلی میچسبه
یه افرین هم بهت بگم برای فلش کارتات


قابل نداره خاله جونم
خیلی میچسبه شما هم بیایید
ممنونم خاله جون
نسرین(مامان پریا)
16 مرداد 92 13:52
راستی مریم جون اسم فلش کارتایی که با ثنا گلی کار می کنی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اسم نداره یکی از دوستام که معلم کلاس اوله برام اورده اگه شد عکسش را میگذارم
الهام(مامان اميرحسين)
16 مرداد 92 16:02
آنلايني؟
گپ؟؟؟


شرمنده
مامان بابای الیسا
17 مرداد 92 13:21
ای جونم استخر بازیت مبارک خاله


ممنونم خاله جون ببوس اون خرگوش کوچولو را
مامان حسین جون
17 مرداد 92 15:05
خداحافظ ای ماه غفران و رحمت / خداحافظ ای ماه عشق و عبادت

خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها / خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی

خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه / خداحافظ ای بهترین ماه الله

آپم بیا عزیزم منتظرتم

متن زیبایی بود.
چشم ولی ببخش دیر شد.
مامان ثنا
17 مرداد 92 19:21
سلام عزیزم آپم منتظرتم


اومدم ولی ببخش دیر شد
مامان محدثه
22 مرداد 92 2:55
ای جونم عزیز دلم



مامان زینب خانم
22 مرداد 92 10:21
سلام
ممنون که به ما سر میزنید
ماشالله به این ناز دختر

خصوصی داری



ممنونم خاله جون که بهم سر زدی
خاله فریبا
23 مرداد 92 2:16
سلام چه دخمل نازی خدا حفظش کنه
اگه مایلید تبادل لینک داشته باشیم؟
به وب آویسا هم سر بزنین خوشحال می شیم


سلام مرسی چشم حتما
با تبادل لینگ هم موافقم