زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

ثنا در شب 21 ماه رمضان

1392/5/9 11:01
697 بازدید
اشتراک گذاری

٨/٤/٩٢ مصادف با 21 ماه مبارک رمضان

 

الان که دارم برات مینویسم صدای اذان سحر 22 ماه مبارک رمضان

 

به گوش میرسد نمیدونی چقدر این لحظه را دوست دارم.

 

لحظه اذان مغرب و اذان صبح را با هیچ چیز نمیشه عوضش کرد.

 

بفرما ،بفرما،تعارف نکن خونه خودته.

 

 

دخترم خیلی خانم شده.ماچ

 

به وجودش در کنارم افتخار میکنم،با امید نفس میکشم،با عشق نگاه میکنم.

 

عروسکم با اینکه شیطون شده و داد و اخم های منم اصلا 

 

 کار ساز نیست ولی با تمام وجودم دوسش دارم

 

و قلبم فقط برای دختر نازم میتپه!

 

و به  خاطر لبخندهای زیبای اونه که زندگی میکنم...

 

پس عزیزم برای همیشه زنده بمان و زندگی کن.

 

امین یا رب العالمین....

 

خوشکلم بلاخره با خودم کنار اومدم و تصمیم گرفتم برای

 

اولین بار ببرمت امامزاده جلوی خونه..امامزاده محمد ابن باقر..

 

البته برای اینکه اگه پیاده میرفتیم باید از روی قبرستان رد میشدیم

 

بابایی با ماشین اقاجون بردمون..وقتی رسیدیم از چراغهای

 

سبز رنگ تعجب کرده بودی و اشاره میکردی که من بگم

 

چه رنگیه ،سبز ،سبزتا گفتم نگاهم کردی و گفتی اوووووووم.

 

یعنی حرفم را تایید کردی..و تو صحن امامزاده نشستیم.

 

مامان جون هم باهامون بود.تا نشستیم صف جلویی دو تا

 

 دختر شیطون نشسته بودند و داشتند پفک می خوردند.

 

تا دیدی دستت را دراز کردی به طرفشون.اونها هم بهت تعارف 

 

کردند که من گفتم ثنا جون برات خوب نیست شما هم با تعجب به 

 

من نگاه کردی و گفتی که اوووووووووووم.من هم از کیف یه بسته 

 

بیسکویت مادر برات اوردم بیرون و دادم بهت.تشک کوچولوت را با

 

پشتی برات برداشته بودم پهن کردم زیرت تا از موکتها اذیت نشی.

 

یکم بعد دست یه خانمی که کنارمون نشسته بود تسبیح دیدی 

 

دستت را دراز کردی که ازش بگیری که از خونه 5 تا تسبیح

 

 برات برداشته بودم اخه عاشق تسبیح هستی که بندازی گردنت .

 

دوباره قرانش را خواستی که از کیف یه دفتر و یه خودکار اوردم بیرون

 

و دادم بهت تا نقاشی بکشی.بعد دست یه بچه شیشه پستونک دیدی

 

که اونم می خواستی از خودت را بهت دادم..عروسک یکی از اون بچه ها را

 

خواستی از خودت را بهت دادم..لیوان اب ،نان، میوه دیگه داشتم به کیفمون

 

 شک میکردم شده بود کیف جادویی .نیشخندخلاصه که اصلا اذیت نکردی

 

و کار خودت را انجام میدادی تا ساعت 1.30 بیدار بودی و بعد خوابیدی 

 

یکبار از خواب پریدی و چنان شیونی سر دادی که نگو سریع بغلت کردم

 

 و بهت شیر دادم .ساعت 3.30 تمام شد و شما خواب بودی تا اوردم خونه 

 

و تا ساعت 11 صبح خوابیدی چند بار فقط شیر خوردی.. 

 

اینم یه چند تا عکس خوشکل که اصلا باهام همکاری نکردی.

 

اینجا داری هر چه تسبیحه گردنت می ندازی.

 

 

 

 

داری کتاب دعای ابوحمزه را می بینی .

 

 

 

 

 

 

داخل حرم چند تا بچه شیطون داشتند کفشاشون را به سمت همدیگه

 

پرت میکردند که شما محو تماشاشون شدی.عینک

 

 

 

 

 

 

 

اینجا بعد از کلی فیض بردن مثل فرشتهخوابیدی.خواب

 

قربونت برم که اینهمه مهربون و حرف گوش کن هستی.

 

 

 

 

 

اینم نقاشی خوشکلت

 

 

 

 

 اینم از مراسم شب احیا که برای همه دوستانمون دعا کردیم .

 

انشاالله همه به حاجاتشون برسند.

 

عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم.قلب

 

راستی پریروز ساعت 14.00 روز 20 ماه مبارک رمضان

 

به وبلاگت سر زدم یه چیزی دیدم

 

قسمت امار نوشته شده بود بازدید امروز 215 بازدید هفته قبل 215

 

برام جالب بود چونکه کدت هم 215 است.تعجب

 

جالب بود نه.؟؟

 

یه چیز جالب دیگه اینکه دیشب باران تندی شروع به بارش کرد منم برای

 

 اولین بار بردمت زیر باران تو هم که از اب خوشت میاد سرت را

 

 بالا گرفته بودی و قهقهه میزدی فدات بشم .وقتی اومدیم بالا رفتی سراغ

 

کارت های اموزشی و از میون اونها کارت باران و اب را اورده بودی

 

اشپزخونه و بهم نشون میدادی.دو هزار تا بوس بهت کردم.

 

انقدر فشارت دادم که له شدی.له له خوب مگه چیه دلم برات رفت..

 

ایا شیرینتر از اینم میشی...

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان ثنا
9 مرداد 92 13:04
سلام از طرف منم این دخملی رو هزار تا بوس کن


چشم حتما حتما شما هم همچنین
مامان نازی
9 مرداد 92 15:38
سلام عزیزم.برات فرستادم.ایمیلم با اسم باران بهاری براتون میاد.


یه دنیا بوستشکر
باباي مليسا
9 مرداد 92 16:15
با عرض سلام و آرزوي قبولي طاعات براي شما و همچنين تبريك به خاطر وبلاگ قشنگتون ، وبلاگ مليسا خانم با عكسهاي جديدش به روز شد . خوشحال مي شيم با تشريف فرمائيتون كلبه مجازي مليسا رو نورافشاني و با گذاشتن يك يادگاري ، مليسا رو مفتخر كنيد .
مامان حسین جون
9 مرداد 92 18:19
این ایام دلم امانتی باشه در دست شما هرجا رفتین،هرجا دلتون شکست التماس دعا


حتما همچنین امام رضا رفتی من را فراموش نکن
مامان حسین جون
9 مرداد 92 18:31
وای مریم جون این چه کیفیهواقعا جادوییهاینهمه چیز چطور تو کیفت جا شدکاش یه عکسی از کیف جادوییت میگرفتی احتمالا ساکی چمدونی چیزی نبوده تو بهش میگی کیف؟ یه عالمه بوووووووووووووس از لپای ثنا جون واسه این دختر ناز خواستنی



کاری نداشت .یکی یکی گذاشتم جا شد.اتفاقا تو عکسی که ثنا جون خوابه هست .
به جای شما بوسش میکنم.
شما هم حسین جون را ببوس
الهام(مامان اميرحسين)
9 مرداد 92 22:46
برا منم دعا كردي خانمي؟؟
بوس برا ثنا سوگلي


بله که دعا کردم من همیشه اول به دوستام دعا میکنم بعد خودم تا دعام گیرا بشه
الهام(مامان اميرحسين)
9 مرداد 92 22:48
سلام مريم جون خوبي؟؟
چرا نميزاري بچه پفك بخوره؟؟
آخه بيسكوويت مگه خوشمزه اس؟
بيا خودم برات ميخرم عزيزم
حالا به منم از اون چيزا كه تو كيفتونه ميدي؟؟؟


خوبـــــــــــــــیم ممنون
چون جیزه .بده.اولاق اولاقهoolagh.
بله که خوشمزه اس.
ای بچه گمراه کن
بفرما خاله قابل نداره
الهام(مامان اميرحسين)
9 مرداد 92 22:49
عكسا خيلي خوب شده،همكاري كرده كه؟!


از بس مامان جونش گفت ثنا جون مامانت را نگاه کن بنده خدا هلاک شد
الهام(مامان اميرحسين)
9 مرداد 92 22:50

ثنا هم كه مثل خودت هنرمنده!!!
اثري از ثنا پيكاسو



خوب دیگه.چه کار کنیم بچه حلال زاده جدیدا به مامانش میره ..کلا خانوادگی هنرمندیم
الهام(مامان اميرحسين)
9 مرداد 92 22:52
لالیگا یکی از محبوب‌ترین لیگ‌های ورزش‌های حرفه‌ای در دنیاست
در حد لاليگا يعني اين!!


بابا ورزشکار..بابا حرفه ایی ...بابا اطلاعات عمومی 20
کامل بود مرسی

الهه(مامان یاسان)
10 مرداد 92 12:59
سلام مریم جون نماز روزهات قبول
خانمی پس چرا انقدر عصبانی!!!!!!
یدفعه میای و یدفعه میری
کامنتی که برام گذاشتی رو میگم
بخدا اصلا از دست یاسان نمیتونم بیام بخدا میام بهت سر میزنم ولی دقیقا شدم یه خواننده ی خاموش
حالا عصبی نشو بیا آپم


سلام همچنین .
من که عصبانی نشدم نگرانتون بودم گفتم وقتی میای میری تا دو هفته دیگه نمیای.منظورم وبلاگ خودتون بود.یعنی چرا زود زود اپ نمیکنی
اومدم.
الهام(مامان اميرحسين)
10 مرداد 92 16:37
خوب دیگه.چه کار کنیم بچه حلال زاده جدیدا به مامانش میره....

عجب!؟!!؟


تعجب نداره که این یه واقعیته دیگه
یه بوس محکم برای امیر حسین جون