ستاره درخشان زندگیمون
پنج شنبه :20/4/92
فرشته زیبای من و بابا رسول سلام
صبح یکم از خواب دیر بیدار شدی و من هم از فرصت استفاده کردم و یکم کمد ها
را جمع و جور کردم که شما از این قضیه بی نصیب نبودی .
بفرمایید ادامه مطلب:
تو تکه پاره ؛پارچه های قدیمی 15 سال پیش تکه پارچه ایی پیدا کردم
و سریع برای شما یه شلوار دوختم اینا هاشا..
وااااااا ی که چقدر وقتی پوشیدی ذوق کردم خیلی بهت میومد.
و شما انگشت به دهان از این شلوار.
و برای جبران زحمت من تو نظافت خونه بهم کمک کردی .
دوستت دارم خاله ریزه .
بعد از کلی کار و نظافت پودر پسته ؛گردو ؛بادام خیلی میچسبه.
نوش جونت قلقلی من .نخوچیه من.
وقتی صدای اذان را می شنوی بدو بدو میری و سجاده را میاری و برای من
و بابایی پهن میکنی و خودت هم یه مهر بر میداری و یه تسبیح می ندازی
گردنت و می شینی تا نماز من یا بابا رسول تمام بشه.
وااااااااااااای که چقدر لذت بخشه..یعنی هر چی بنویسم و بگم کمه.
دیروز هم مثل همیشه کارت را تکرار کردی نماز من که تمام شد
تسبیح را ازت گرفتم تا تسبیحات حضرت زهرا را بگم ولی شما اعتراض کردی
که چرا تسبیحت را گرفتم منم بغلت کردم و گفتم دم گوشت بگم و شروع کردم
به گفتم سبحان الله خیلی یواش تو هم خیلی خوشت اومد .محبتت گل کرد
و می خواستی به من بوس کنی .بوس که نه دهنت را باز کردی و لب من را
گاز گرفتی وای که چقدر زیبا دلم می خواست انقدر
به سینم فشارت بدم که له بشی..و تو اعماق وجودم محو بشی.
حالا تا که بهت میگم بیا دم گوشت یه چیزی بگم سریع میای و کلی میخندی.
چند روز پیش با عمه زهره (مامانی)نشسته بودیم خیاطی می کردیم
عمه گفت پاشم برم نمازم را بخونم و بیام تو هم با گیره های لباسها
داشتی بازی می کردی پا شدی رفتی و با سجاده اومدی من و عمه
اصلا حواسمون نبود دیدم عمه میگه مریم ببین ماشاالله ثنا سجاده را اورده و
میزنه رو شونه من که بهش نگاه کنم و میده دستم می خواستیم بخوریمت.
امروز دم گوشت گفتم من ثنا جون را خیلی دوست دارم .یه نگاه بهم کردی و گفتی
اوووووووووم دوباره گفتم دوباره همون کار را کردی خیلی ذوق کرده بودی
فدای مهربونیات ؛فدای شیرین کاریات
مرسی که اومدی و دنیامون را شیرین کردی.
خدایا شکرت هر چقدر هم که شکرت را به جا بیارم بازم کمه...