فرشته کوچولوی من
سلام بر تو فرشته مهربون
خدا را شکر میکنم که چشم قشنگت بدتر از این نشد.
و به گفته دوستان وبلاگی (که جا داره ازشون تشکر کنم بابت
اینکه نگرانمون بودند و راهنمایمون کردند..)مژه هات دوباره
رشد میکنه و مثل قبل خوشکل میشه..
به امید ان روز انشاالله..
بیا دنبالم ادامه مطلب:
حالا بریم سر تجربیات جدید پروانه کوچولوی ناز نازیم...
که البته تا الان ٤ بار این پست را نوشته ام و خیلی هاش
را دیگه ننوشتم ببخش عزیزم..
1..وقتی که می خوای بری بیرون و من یکم دیر بیام عصبانی
میشی و موهای خودت را میکنی و میزنی توی سر خودت
خیلی نگرانم کاش این کار بد عادتت نشه و زود فراموش کنی.
2..وقتی غذا داغ باشه سریع فوت میکنی و حواست هست
که دست نزنی.
3..بلاخره بابا را یاد گرفتی ولی هر موقعه دلت خواست صدا میزنی.
4..وقتی در سالن باز میشه مامان جون را صدا میزنی(مام) مامان جون
هم از پایین صدات میزنه و میگه ثنا جون بیا پایین تو هم دیگه کم
مونده پرواز کنی و بری پایین..
5..حلقه های هوش را بیشترش را درست می گذاری..
٦..وقتی می خوای تاب را خودت سوار بشی این شکلی
سوار میشی.
٧..وقتی که خسته بشی سریع می شینی زمین و پاهات
را دراز میکنی و دو تا دستات را می گذاری روی زانوهات.
دلم می خواد اون موقعه قورتت بدم...
٨.. تکه های یخ و قند را خیلی دوست داری
و من اصلا نمی تونم بهت ندم.از الان بهم زور می گی.
٩..وقتی غذا می پزم حتما باید بیای تو قابلمه را ببینی
و بیشتر وقتها کنارم باشی.
روز جمعه:٧/٤/٩٢
خونه مادر جون قبل از رفتن به پارک.
وقتی رسیدیم پارک کلی ذوق کردی.داشتیم با بابا رسول میرفتیم
به طرف اب که چند تا خانواده تو را که دیدند بلند بلند در مورد
لباست بحث می کردند.یکی میگفت سارافانه؛یکی می گفت
بلوز دامنه؛یکیشون گفت من الان میرم می خورمش چقدر
نازه این دختر؛ منم سریع شما را بغل کردم و از اونجا دورت کردم.
وقتی میریم بیرون فقط اسمون را نگاه می کنی تا بلکه پرنده ایی
از اونجا رد بشه و تو بگی رفت..
اینجا هم به دنبال کلاغ و کنجشک و مورچه..
وقتی قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود
وقتی نمیتوانیم اشكهایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم
و بغضهایمان پشت سر هم میشكند
وقتی احساس میكنیم
سختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحملمان هیچ ...
آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم
آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم
و تو را نفس میكشیم
وقتی تو جواب میدهی،
دانهدانه اشكهایمان را پاك میكنی
و یكی یكی غصهها را از دلمان برمیداری
گره تكتك بغضهایمان را باز میكنی
و دل شكستهمان را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبكی میگذاری و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند
خوابهایمان را تعبیر میكنی
و دعاهایمان را مستجاب
آرزوهایمان را برآورده می کنی؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهیها سفید سفید ...
خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم