یه اتفاق فوق العاده بد
٨/٤/٩٢ سلام عزیزم امیدوارم بعدا که این پست را می خونی من را ببخشی و حالت خوب باشه و خدا هم من را بخشیده باشه... امروز برای ظهر غذا اماده می کردم که خودت صندلیت را اوردی و گذاشتی جلوی اجاق گاز اومدی بالا تا ببینی و چکار میکنم... این شکلی.. اول ایستاده بودی بعد خودت نشستی وقتی دیدی بابا داره میره بیرون این شکلی اومدی پایین. قربونت برم ... بعد بابا بردت پایین پیش مامان جون و از اونجایی که علاقه شدید داری که تو راه پله ها بالا پایی...