39 ماهگی دختر نازم
سلام به دختر مهربانم
خوب ماه رمضان هم تمام شد تا چشم بر هم میزنیم یک ماه تو بزرگتر شدی
و شیرین کاریهات و شیرین زبونیات بیشتر....
این چند وقته ثنا جونم حسابی شیطون شده..
شیرینی هاش و شیطونی هاش به قدری برام جذابه که از دیدنش سیر نمیشم.
وقتی میبوستم انگار دنیا مال منه.مخصوصا وقتی خودش میاد سراغم و منا بوسم میکنه
دنیا را با تمام خوبیهاش بهم هدیه میده..
وقتی به ثنا جون میگم عشق مامان کیه میگه ثنا جون ...عسل مامان ...ثنا جون..نفس مامان،جیگر مامان و همینطور ادامه میده..وقتی میگم عشق ثنا جون کیه؟میگه مامان
این یکی از اون کارهایی هست که موقعی که انجام میده دلم میخواد بچلونمش و بخورمش...
یکی دیگه از علاقه مندی هاش سرسره بازی با متکا...
پاک کردن سبزی کمک من..
و تازگی هم گیر دادی به بابایی میگی نباید ریش و
سبیلت را بزنی گریه میگنیا بیا و ببین....
مرتب کردن خونه عین دست گل...
یک شب تو ماه رمضان بعد از خوردن افطاری به اصرار شما رفتیم اسکیت سواری چقدر دوست داشتی و خوشحالی کردی ...
اول خوب به بقیه نگاه کردی که چطوری اسکیت سواری میکنی و بعد شروع کردی
یه مربی اونجا بود که بابا رفت باهاش صحبت کرد تا شما را بزاریم کلاس ولی بهمون گفت سال دیگه امسال زوده ...
ولی شما بیخیال نمیشی که...
بعد از اون شب دیگه ول کن نبودی تمام حرکاتی که دیده بودی را انجام میدادی....
و در اخر تمام حرکاتی که از اسکیت سوارها یاد گرفته بودی نشستی
روی خرست و گفتی من برنده شدم مامان ازم عکس بگیر...
عزیزم قربونت برم که اگه خواستی یه کاری را انجام بدی باید انجام بدی
منا ببخش دیر به دیر برات پست میزارم....