اختراع بابا و چند مطلب

سلام نور چشمم...

سلام مونس تنهایی هام....

خیلی خیلی دوستت داریم ..

مواظب خودت باش....

ممنونم خداوند بزرگ که یکی از فرشته هات را برای من و شوهری فرستادی..ممنونیم..

بازم دیر اومدم ببخش...قول میدم زود به زود بیام....

روز 93/5/28

موقع دیدن برنامه خندوانه و شکلکهای ثنا جون 

اون رختخوابی هم که نشستی روشون همیشه باید همین جا باشه کسی

جرات نداره بهش دست بزنه..

صبح که از خواب پا میشی بهت میگم ببرم بزارم اتاق زشته مهموم میاد خونمون ..

میگی نه اگه ببری اتاق وقتی چشمم میسوزه و کوچولو میشه خوابم میاد کجا بخوابم

میگم واست میارم میگی نه دیر میشه..

اشکال نداره مهبون بیاد..

قربون خندیدنت برم ریزه میزه 10 کیلویی

روز دوشنبه93/5/29

خونه خاله زهرا آشپزون بود و دختر گلم داره خُمک میکنه شِشته خورد میکنه..

فدای دست های کوچولوت..

زهرا خاله منیژه سعی کرد بهت یاد بده ولی تو بهش گفتی من خودم بلدم ببین..

موبایل مامان را بردی دادی عمو ابوالفضل و بهش گفتی من رو تخت می خوابم ازم عکس بگیر..

خیلی خیلی عمو (شوهر خاله)را دوست داری..

تو خابون(خیابان)داری میریم یه ماشین مثل ماشین عمو دیدی میگی

مامان مثل ماشین ابوالفضله ببین

کلا تو گفتن کلمات سخت خِبره تر هستی

ماشاالله..

فدای ژست گرفتنت..

و مثل همیشه سوار موتور شدی میگی ازم عکس بگیری..

روز اول مهر یاد گرفتی پا بزنی خیلی خوشحال بودی..

مبارکت باشه.

و اینم از اختراع بابا ..روز اول مهر

از بس دوست داشتی اب بازی کنی و هر بار که میخواستی اب بازی کنی

میگی الان اب تموم میشه این شد که بابا واست ظرف شور اتوماتیک اختراع کرد...

وسایل مورد نیاز..

یه چهار پایه..شلنگ ..بطری نوشابه.که درش دو تا سوراخ داشته باشه...

یکی برای وارد کردن شلنگ یکی هم برای خارج شدن هوا..

تشت بزرگ ..و یه وسیله ایی که شلنگ را نگه داره مال ما زنبیل اسباب بازی ثنا جون بود.

و یه دختر شیطون شیرین زبون که تا بابا واسش این اختراع را رو نمایی کرد

بهش گفت مرسی بابایی واسم ظف شو درست کردی...

وقتی اب بطری خالی میشد دوباره اب تشت را میریختیم داخلش 

و این کار چندین بار تکرار میشد.این جور هم بچه بازی کرده و هم اینکه اب هدر نمیره..

واقعا ممنونم بابا جونی..

کیف کردی مگه نه..؟

خیلی دوستش داشتی.

تمام قابلمه هات و ظرفهای اسباب بازیت را شستی..

روز دوم مهر بعد از حمام موقع دیدن چشم چشم دو ابرو و تکرار کردن ثنا جون بلند بلند.

و نماز خوندن دختر و پدر چشم حسود کور...

بابا بلند بلند میخونه و ثنا جون تکرار میکنه....

منم از فرصت استفاده کردم و ازت عکس وفیلم گرفتم..

موقعی که داشتم فیلم میگرفتم نشسته بودم روی زمین تا بابا پا شد گفتی 

مامان پا شو ببین بابا پا شده..و موقعی که مینشست میگفت بشین زود باش

منم دیدم الان شدم شیطون نماز فرار کردم..

با اون چشم های پر از احساست منا گشتی...

خداوند پشت و پناهت...قبول باشه عزیزم...

ثنا جون 2 سال و 4 ماه و 10 روز

پی نوشت..امروز داشتی با تاب بازی می کردی دیدم داری میگ یواش تاب بده نیوفتی..یواش فهمیدی..بعد از 2 ثانیه... افرین خُختر خوب نازنین..ببین نیوفتادی...اومدم دیدم با تاب حرف میزنی..تا منا دیدی میخندی..کلا با همه وسایل خونه این طوری حرف میزنی انگار جاندار هستند...یا بعضی وقتها سوال میکنی و منتظر جوابشون می مونی و بعد از 2 ثانیه مثل اینکه جوابت را داده باشند میگی چشم مثل موقع ایی که با تلفن حرف میزنیم..