روز عرفه و عید قربان..
93/7/13 روز یکشنبه ..روز عید قربان
سلام سلام کی ماهه کی ستاره؟
کی توی دستاش گل دوستی داره؟
کی صبح تا شب خندون مهربونه؟
دلش پر از آبی آسمونه؟
سلام به هر کی دستشو بالا کرد.
با شادیاش سر و صدا به پا کرد..
ثنا جون.. ثنا جون.. ثنا جون
چند ماهی میشه به خاله شادونه علاقه پیدا کردی و موقع خوندن شعر بالا می رقصی و باهاشون میخونی..
و بعضی وقتها به جای من من میگی ثنا..ثنا
روز عرفه و عید قربان را به همه دوستان تبریک میگم شاد باشید و زندگیتون بر قرار....امین
روز عرفه که به خاطر پا درد من جایی نرفتیم و داخل خونه و جلوی تلوزیون دعا را خوندیم..
شب هم بعد از نماز رفتیم خونه خاله زهرا که از مشهد اومده بودند...
به محض ورود سلام عیدتون مبارک ابوالفضل واسه من سوغاتی چی اوردی؟
من و بابایی
خاله و عمو
این دو تا عکس را هم خونه عمو گرفتم ازت ..
رفتی واسه خودت مستقل نشستی و موقع پذیرایی عمو اول جلوی بابایی
شیرینی گرفت بهم گفتی مامان ابوالفضل واسه من شیرینی نمیگیره...
عمو ابوالفضلچرا عزیزم بفرما...
ثنا جون عاشق فلفل شب هم ول کن این بیجاره ها نیستی
تو حیاط خاله زهرا...
راستی لباس تنت را هم خودم واست دوختم خیلی دوستش دارم ...
مبارکت باشه عشقم...
چون قبلا بهت گفتم هر موقعه میریم مسافرت برای بچه ها باید سوغاتی بیاریم ..حالا تا میفهمی یکی رفته مسافرت بعد از سلام سوغاتی واسه من چی اوردید..ماشاالله به این هوشت که به بابایی رفته...
کلا هفته گذشته همه مسافرت بودند و من و تو و بابایی مراقب خونه هاشون..شب ها میرفتیم خونه مادر جون می خوابیدیم که با اقاجون رفته بودند کرمان...و چندبار هم تو روز به اپارتمان دو تا دایی ها سر میزدیم که رفته بودند شمال و مشهد..قناری غذا بده..گلها را اب بده...مرغها را اب و دانه بده و به همراه ثنا جون پلپل(فلفل) میچیدیم..و تا مرغه میخوند مامانی مرغه تخم کرده میگه بیا تخم منا ببر بخور..
و روزی یه تخم مرغ و حتی روزی دو تا هم میشد باید تخم مرغ میخوردی...
خوب دیگه مراقب خونه بودن همیننه دیگه..
و خدا را شکر خونه خاله را دیگه به ما نداده بودند ..
.و ما هم سر بلند بیرون اومدیم یعنی دزدها بهمون لطف کردند...
زن دایی را که تا در را براش باز کردیم پریدی جلو سلام سوغااتی من کو؟..
زن دایی هم میگفت صبر کن ساک را باز کنم تا بهت بدم ولی تو ول کن نبودی میگفتیم
می خوام بخورم که متوجه شدیم باید خوردنی باشه زن دایی ساغر هم سریع واست کلوچه اورد
...گفتی مسی و شروع کردی به خوردن..
خاله هم یه بلوز خوشکل اورده و دایی جون سعید هم دیشب رسیده و هنوز نتونستی بری سوغاتی بگیری..
دایی جون علی هم یه قاب عکس زیبا اورده تا عکس خانوادگیمون را بگذاریم داخلش..
ممنونیم...
2سال و 4 ماه و 18 روز