زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

روز عرفه و عید قربان..

1393/7/14 11:16
789 بازدید
اشتراک گذاری

93/7/13 روز یکشنبه ..روز عید قربان

 

سلام سلام کی ماهه کی ستاره؟

کی توی دستاش گل دوستی داره؟

کی صبح تا شب خندون مهربونه؟

دلش پر از آبی آسمونه؟

سلام به هر کی دستشو بالا کرد.

با شادیاش سر و صدا به پا کرد..

ثنا جون.. ثنا جون.. ثنا جون

چند ماهی میشه  به خاله شادونه علاقه پیدا کردی و موقع خوندن شعر بالا می رقصی و باهاشون میخونی..

و بعضی وقتها به جای من من میگی ثنا..ثنا

 

روز عرفه و عید قربان را به همه دوستان تبریک میگم شاد باشید و زندگیتون بر قرار....امین

روز عرفه که به خاطر پا درد من جایی نرفتیم و داخل خونه و جلوی تلوزیون دعا را خوندیم..

شب هم بعد از نماز رفتیم خونه خاله زهرا که از مشهد اومده بودند...

به محض ورود سلام عیدتون مبارک ابوالفضل واسه من سوغاتی چی اوردی؟

من و باباییخندونک

خاله و عموخنده

 

این دو تا عکس را هم خونه عمو گرفتم ازت ..

 

 

رفتی واسه خودت مستقل نشستی و موقع پذیرایی عمو اول جلوی بابایی

شیرینی گرفت بهم گفتی مامان ابوالفضل واسه من شیرینی نمیگیره...

عمو ابوالفضلخندهچرا عزیزم بفرما...

 

 

 

ثنا جون عاشق فلفل شب هم ول کن این بیجاره ها نیستی 

تو حیاط خاله زهرا...

راستی لباس تنت را هم خودم واست دوختم خیلی دوستش دارم ...

مبارکت باشه عشقم...

 

 

چون قبلا بهت گفتم هر موقعه میریم مسافرت برای بچه ها باید سوغاتی بیاریم ..حالا تا میفهمی یکی رفته مسافرت بعد از سلام سوغاتی واسه من چی اوردید..ماشاالله به این هوشت که به بابایی رفته...زیبا

کلا هفته گذشته همه مسافرت بودند و من و تو و بابایی مراقب خونه هاشون..شب ها میرفتیم خونه مادر جون می خوابیدیم که با اقاجون رفته بودند کرمان...و چندبار هم تو روز به اپارتمان دو تا دایی ها سر میزدیم که رفته بودند شمال و مشهد..قناری غذا بده..گلها را اب بده...مرغها را اب و دانه بده و به همراه ثنا جون پلپل(فلفل) میچیدیم..و تا مرغه میخوند مامانی مرغه تخم کرده میگه بیا تخم منا ببر بخور..تعجب

 و روزی یه تخم مرغ و حتی روزی دو تا هم میشد باید تخم مرغ میخوردی...

خوب دیگه مراقب خونه بودن همیننه دیگه..چشمک

و خدا را شکر خونه خاله را دیگه به ما نداده بودند ..

.و ما هم سر بلند بیرون اومدیم یعنی دزدها بهمون لطف کردند...

زن دایی را که تا در را براش باز کردیم پریدی جلو سلام سوغااتی من کو؟..

زن دایی هم میگفت صبر کن ساک را باز کنم تا بهت بدم ولی تو ول کن نبودی میگفتیم

می خوام بخورم که متوجه شدیم باید خوردنی باشه زن دایی ساغر هم سریع واست کلوچه اورد

...گفتی مسی و شروع کردی به خوردن..

خاله هم یه بلوز خوشکل اورده و دایی جون سعید هم دیشب رسیده و هنوز نتونستی بری سوغاتی بگیری..

دایی جون علی هم یه قاب عکس زیبا اورده تا عکس خانوادگیمون را بگذاریم داخلش..

ممنونیم...

 

2سال و 4 ماه و 18 روز

 

پسندها (4)

نظرات (4)

خاله آذین
14 مهر 93 12:04
سلام عزیزم وب قشنگی داری به وب خواهرزاده منم سری بزن خوشحال میشم موفق و موید باشید.
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
چشم ممنونم در اولین فرصت..
مامان فاطمه
14 مهر 93 16:33
سلام افرین به این مامانی هنرمند با این لباس خوشگلی که برای ثنا خانوم دوخته و ماشاءالله و آفرین به ثنا خانوم که تخم مرغ می خوره
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلـــــــــــــام... شما لطف دارید... ماشالله .تنها چیزی که می خوره تخم مرغ... گوشت ..مرغ ..ماهی..میوه ها..لبنیات...هیچ هیچ نمی خوره..
مامان امیرحسین
14 مهر 93 17:28
سلام به خوشگل خانوم و مامان گلش. عیدتون مبارک خاله. چه لباس خوشگلی دست مامان هنرمندت درد نکنه که با این پا دردش بازم میشینه وبه عشق دختر گلش خیاطی میکنه خاله تخم مرغها وپلپل ها نوش جونت،سوغاتیهاتو بیا تقسیم کنیم مریم جون منتظریم تا عکس خانوادگیتون را در اون قاب عکس زیبا ببینیم
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام به روی ماهت... مِسی خاله جون.. ممنونم قابل شما را نداره خیاطی نکنم واسه ثنا جونم چکار کنم. چشم میارم تا با همدیگه بازی کنیم... چشم انشالله عکس را گرفتیم اماده شد میزاریم تا شما ببینید...
مامان نازنین جون
15 مهر 93 23:52
خوش به حالت چه همه سوغاتیمبارکت باشه عزیززززززم
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم قابل نی نی ناز شما را نداره... سلامت باشید