زیباترین معجزه ی خلقت
سلام ..........ســــــــــــــــــــــــــــــلـام فنج مامان...
دخترکم تو با ارزشترین موجود روی زمین هستی..............
این پست را قبلا نوشته ام در تاریخ 93/5/25 و یادم رفته بود اپ کنم ببخش دیگه از بس
همش دکتر هستیم و هنوز زانو دردم ادامه داره اصلا حوصله هیچ کاری را ندارم..
تو را دوستت دارم ..خدا را دوست دارم که تو را به من وبابایی داد...
این گلهای خوشکل را تو باغ ثنا جون کاشتیم تقدیم به همه
ثنا جون تو راه رفتن به پارک با اقاجون و مامان جون و زن عمو...و عمه ها..
ببین کارادا کجا نشستی...بین تو تا صندلی به زور...
ثنا و ابیاری باغش کسی جرات نداره بگه این باغ منه چنان
اخمی میکنه و فریادی میکشه که نه باغ منه..
سنگ بزرگ...قربون اون لبهای دراز غنچه شده ات..
ثنا در اکواریوم خالی از ماهی خونه مادر جون...
بهت میگم کجا نشستی میگی خونه ماهی ها..
ثنا جون کو؟شما ندیدید کجا رفت...
بله تازه گیها میره داخل تشک خوابش و میگه ثنا نیست و بعد میگه گیر افتادم خمک(کمک)
روز چهار شنبه93/5/22 هفته قبل صبح زود بیدارت کردم تا با هم دیگه بریم بیرون تا اومدم
لباس بپوشم این شکلی خوابت برده بود..
و بیدار شد و تعجب کرده که چی شده..فدات بشم عزیزکم
منا ببخش تمام اون لحظه هایی که باید با همدیگه بازی و شیطنت میکردیم رفتیم
تو نوبت دکتر و منتظر موندیم تا نوبتم بشه و هر بار هم بعد از دکتر پرسیدی مامانی
پات خوب شد و من با لبخند گفتم بله خوب شد عزیزم مهربونم..
جون دلم عمرم...
معجزه ی مقدسم.
فدای معصومیتت بشم
دیـــــونتم....
شنبه با عمو ابوالفضل و خاله زهرا رفتیم پارک خیلی خوش گذشت جاتون خالی..
عمو بهت میگه یکم از اون چیپس هات بده به من میگی بابایی واسه من خریده نَتونم
بدم تو اگه بدم تمام میشه ببین اون وقت من دیده (دیگه) ندارم و کف هر دو دستت را نشون
میدی و میگی ببین دیده ندارم هان..
عین پسرها ای شیطون من..
پی نوشت ...موقعه ایی که ثنا جون با خودش تنها بازی میکنه و حرفهایی که میزنه..
اول اواز خوندن
..اگه می خوااااااااااااای بریییییییییییییییی پااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک
اگه نَخوااااااااااااااااااای برییییییییییییییییییی پاااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک..
اگه می خوااااااااااااااااااای بریییییییییییییییی تُتُررررررررررررررر(دکتر)
اگه نخواااااااااااااااااااای برییییییییییییییییییی تترررررررررررررررررررر
اگه بابایییییییییی پول نداااااااااااااااشته باااااااااااااااااااااااااشه
نَتونه برررررررررررررررره بستنییییییییییییییی بخرهههههههههههههه
اگه بابایییییییییییییی پول داشته باااااااااااااااااااااااااااشه
میتونههههه واسه من بستنی خَرههههههههههه
کاملا همینطور که نوشتم اواز می خونه..
به این زیبایی همیشه صدای اواز خوندنش میاد...
برای همه چیز همین اواز را می خونه...
اولش اگه بخوای یا اگه نخوای را اضافه میکنه ..
برای هر کاری اجازه میگیری امروز بهم میگی مامانی اجازه میدی توپ هام را بریزم زمین منم
یکم مکث کردم و بهش نگاه کردم اومدم بگم باشه بریز ولی خودت باید جمع کنی گفتی من
که تو را دوست دااااااااارررررررررم اجازه بده منا بگی مونده بودم چکار کنم گفتم باشه...
داری با عروسکهات بازی میکنی بهش میگی کجات درد میکنه دلت درد میکنه نترس بهت
امپول میزنم جیز نَوا امپول میزنم خوب میشی..باشه چشم
و در مواقعی که یه اتفاقی واست می افته .
مثلا دلت درد می گیره..
هر چی مامانی گفت شابه(نوشابه) نخور! خوردم گوش ندادم دلم درد اومد..دیدی
هر چی مامانش گفت نرو بالا می افتی گوش نداد رفت بالا افتاد دیدی ..هان
خیلی خیلی زیبا حرف میزنی حیف که نمیشه همه را نوشت..
دیروز میگی مامان پُقادال (پرتقال)می خوام
میگم نداریم رفتی در اَخچال را باز کردی میگی دیدی بود ...
بهت میگم شوخی کردم میگی خدا دوستت نداره..
هر جا می خوایم بریم میگی اومدم اومدم یعنی منم ببرید...
اگه جیش داشته باشی بهم میگی مامان مِمون(مهمان) داریم شلوارم ما تو سالن درارم خودتم
جواب میدی نداریم همین جا در میارم دسشویی کثیث میشه..
داری واسه خودت بازی میکنی بهت صدا میزنم بیا یا میگی خواب بودما بِدارم کردی
یا میگی بله کارم داری..و بدو بدو میای میگی بگو مامان..
وقتی میخوای یه چیزی بگی ..چند بار میگی ..بخم بِخَم بگم منم میگم بگو ...
و شروع میکنی حرف زدن...
ماشالله به جونت نازنینم....
امشب..93/5/27 خاله منیژه با عمو امیر و زهرا و مهدی اومدند خونمون موقع شام
میگی دادا غذات را بخور اگه نه بهت جیز میزنما ببین من غذا خورم...
به مهدی میگی البته با انگشت اشاره و با اخم..اجازه نیدم بیای اقاقم
اسباببازیام خراب میشه دیده اسباب بازی ندارم
ثنا جون تا این لحظه 2 سال و 3 ماه و 2 روز سن دارد..
زنده و پایدار باشی همیشه...