زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

جمعه.......

1393/5/17 17:22
994 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگترین فرشته دنیا....

نمیدونی با اومدنت چقدر زندگی من و بابایی را پر از نور ؛پر از مهربونی ،

پر از حرفهای قشنگ، پر از شیرین زبونیهای زیبا کردی ..ممنونیم اذیت ..

و من و بابایی تلاش خودمون را میکنیم تا به نحو احسن بزرگ بشی و تو تمام زندگیت بهت خوش بگذره..

نمیدونم اون موقعه ایی که این پست را میخونی چند سالته ولی اینا را بدون که خیلی خیلی دوستت داریم..

 

محبتبوسبغل

93/5/10

جمعه هفته گذشته به بابایی گفتم بیا ثنا جون را ببریم اب بازی اونم قبول کرد 

واست لباس و حوله برداشتم و راهی شدیم ..

دنبال یه جای با صفا میگشتیم رسیدیم اینجا ...

پل مارنان و اب بازی بچه ها...

و خوشحالی ثنا جون...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خیس خیس بودی و میلرزیدی ولی هر چه بهت میگفتیم دیگه اب بازی نه !

میگفتی یه چوچولی دیگه بازی کنم بیام باشه..

و بعد از بازی ناهار خوردیم و دوباره رفتی اب بازی لباسهات را گذاشته بودم روی

یه درخت تا خشک بشه تا دیدی خشک شده گفتی بابای برم اب بازی بیام دوباره

لباسم خیس شد بزارم اینجا خشک بشه ... 

فدات بشم عزیزم..

 

عکس پایین همین امروز جمعه 93/5/17

کلی با همدیگه بازی کردیم خندیدیم و اهنگ گذاشتی و با مبینا رقصیدی تا اینکه ساعت 3 بعد از ظهر شد گفتم دیگه بخوابیم گفتی یه چوچولی دی ده بازی کنم بعد بخوابم باشه و این کار تا ساعت 4 ادامه داشت ساعت 4 هر چه برات توضیح دادم که دیگه خاموش کنیم و بخوابیم گفتی می خوام قرصم ..

خلاصه این شد که من و بابایی هم مثل خودت دیگه حرف گوش نکردیم و تلوزیون را خاموش کردم و هر چقدر گریه کردی و جیغ زدی اهمیت ندادم تا اینکه بعد از ده دقیقه یکم که اروم شدی بغلت کردم صورتت را شستم و برات توضیح دادم که اون موقعه نوبت بازی و رقص بود و الان موقعه خواب و استراحت ببین وقتی بچه بدی میشی منم مامان بدی میشم و مثل تو حرف گوش نمیدم و کلی حرف زدیم و تو هم گوش دادی و قبول کردی بخوابی به محض پاشدن و رفتن برای خواب گفتی یه چوچولی بازی کنم بعدا بخوابم و همون اش و همون کاسه که باز من واست توضیح دادم و باز تو کار خودت را کردی بهت گفتم اسباب بازیت را میارم بالای سرت میگذارم وقتی بیدار شدی با هم بازی میکنیم و لی باز گریه و جیغ اینبار تو گریه کردن میگفتی خدااااااااااااا؛خداااااااااااااا از دست مامانی قصم شده بود واست ولی نمیتونستم کوتاه بیام اینجا بود که بابایی وارد عمل شد اومد برات توضیح داد خواهش کرد ولی باز فایده ایی نداشت ما هم برای اینکه اینهمه اذیت شدی و گریه کردی لااقل هم خودت نتیجه بگیری و هم من و بابایی کوتاه نیومدیم و این شد که بابایی هم از اتاق اومد بیرون و بهت گفت هر وقت معذرت خواهی کردی از اتاق بیا بیرون خلاصه ...فقط جیغ میزدی و میگفتی مامانی بیا .کارت دارم و گریه میکردی دیگه طاقتم داشت تمام میشد که یکمرتبه شروع کردم به خوندن سوره والعصر و ایت الکرسی که اروم شدی و گفتی ببخشید دیگه تکرار نمیکنم..و اومدی خوابیدی یعنی اونقدر خوابت میومد که چشمات به قول خود چوچولی شده بود ولی باز میخواستی کار خودت را بکنی کلا با خوابیدن مشکل داری چه روز باشه چه شب ...

عزیزم میدونم هنوز کوچولو هستی ولی نمیشه که هر چیز که تو خواستی را من و بابایی انجام بدیم و تو اصلا به حرفهای ما گوش ندی این اولین باری بود که به خواستت عمل نکردیم امیدوارم اخریش باشه چون من تحمل گریه هات را ندارم بلاخره اومدی و با چند تا بوس به همدیگه سریع خوابت برد الان هم خوابی و تو خواب داری حِق حِق میکنی..

ببخش عزیزکم اخه همیشه برای خوابیدن و غذا خوردن خیلی خیلی من و بابایی را اذیت میکنی خیلی لاغر شدی یعنی هر کار که خودت دلت بخواد میکنی ..

نمیدونم امروز کار من و بابایی درست بود یا نه ولی دیگه اتفاق افتاد...

انشاالله که همه بچه ها صحیح و سالم باشند ...

از مامانهایی مهربونی که به وبلاگ من میاند و این پست را میخونندخواهش میکنم

 من را راهنمایی کنند ایا کارم درست بوده یا نبوده یا اینکه باید از این به بعد  چکار کنم ممنونم ..

 

 

 

 

 

 

قربونت برم مهربونم بلبل زبونم ..

 

2 سال و 2 ماه و 22 روز

 

 

پسندها (5)

نظرات (2)

آریا و مامانی وبابایی
19 مرداد 93 11:59
سلام جیگیلیم اب بازی خوش گذشت چقدر این بچه ها عاشق آب هستند .آریا صبح تا شب تو آب باشه خسته نمیشه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام به روی ماهت بله عالی بود.. واقعا ولی من اصلا دوست ندارم ثنا جون تو اب باشه به خاطر اینکه اصراف نشه.
مامان امیـــرحسیــــن
27 شهریور 93 16:14
واااي اينجا چه خوبه؟ جدا چرا من تاحالا نديده بودم؟! من خودم به شخصه خيلي دوست دارم! واي ما هم زياد به اين مشكلا برميخوريم! من مثل شما صبر زياد ندارم و ت اين موارد كلافه ميشم اساسي! نمي دونم...چيكار بايد كرد كه درست باشه؟!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
حالا چون که خودت دوست داری واست میگم کجاست ..بین پل مارنان و پل وحید این سمت که ما نشستیم نه اون سمت پل برو حالشو ببر