و خداوند عشق را افرید
سلام عشق قشنگ و خوشل (خوشکل)مامانی
روز 93/3/23
جمعه نیمه شعبان و یه عروسی دیگه
و کلی گریه از ثنا جونم
بیا ادامه مطلب تا برات دلیل گریه هات را بهت بگم
وقتی میخوایم بریم عروسی و یا به قول خودت اصَن کارت دعوتش را می بینی
میگی مامانی عروسی نه بقا میره من می ترسم و من کلی برات
توضیح میدم و تو باز حرف خودت را می زنی ...
وقتی که رقص نور را روشن میکنند از وقتی که همه جا تاریک میشه تا وقتی که
دوباره برق ها روشن بشه تو بغل من گریه میکنی اینبار هم همینطور منم دیدم چاره
دیگه ایی نیست گلاب به روتون رفتیم دم دستشویی ها ایستادیم تا شما گریه نکنی
ولی باز گریه می کردی و من بهت میگفتم ببین یوسف و مهدی نمیترسند ببین
دایره هاو ستاره ها را روی سقف و دیوار فقط برای چند لحظه گریه
نمی کردی خلاصه که تا برق هست خوبه ولی برق بره دیگه عروسی
زهر مار میشه این تالاریم که ما میریم همیشه
مدت رقص نورش خیلی خیلی زیاده و چندین بار اتفاق می یوفته...
حالا جالبش اینجاس که بعد از اومدن برق هر چه برات گفتم را برای بقیه
تعریف میکنی ببین مهدی و یوسف نمیترسند من میترسم الی اخر...
اینم ماشین عروس که داخل پارکینک مادر جون و اقاجون درستش
می کردند با همکاری هفت، هشت نفر با پر مرغ
اینم تمام شدش حیف که ماشین قرمز بود
ورودی تالار و عروس خانم من
قربون اون قیافت برم من هلوی خوشمزه و شیرین زبونم
مبیناجون ،ثنا جون
اینم یوسف که عروسی دایش بود سمت راست و سمت چپ مهدی
وروجکهای مجلس
93/3/24
ساعت 10.30 دقیقه شب و قصه شب شبکه پویا
گل سرت را داری باز میکنی تا بخوابی میگی مامانی بَنامه من تمام شد..
و بوق زدن وروجک
جدیده موتور سواری کردنش
واااااااااااااای که چقدر خندیدی و دور خودت تابیدی
جدا کردن رنگها و بازی با توچها بازی مورد علاقت
اینم از دیدن فیلم خودت داخل استخر پارسال تابستان
همیشه برای دیدن فیلم دستت را می گذاری زیر چونه کوچولوت
دلم می خواد قورتت بدم
اینم از خوابیدنت که جدیدا این شکلی می خوابی
این شکلی تلوزیون می بینی
چشمک میزنی..هنوز قیافت مریض حاله
اینم از خمیر بازی کردنت
که تا دیدی می خوام ازت عکس بگیرم سریع این شکلی نشستی
روز دوشنبه بابایی بعد از یک ماه ماموریت برگشت خونه البته دو بار سر زده بود
روز دوشنبه 93/3/26 رفتیم برات کفش خریدیم و رفیتم پارک
تا که بابایی سوار ماشین شد گفتی دستت دردر نکنه برام کفش خریدی
و اوردیم پارک من و بابایی تعجب کرده بودیم شدید
کم مونده بود تمام بشیزیر فشار..
اینجا داری میری بالای سرسره اونم روی زنجیر خودت میگی نترسم
و وقتی بهت میگیم بیا پایین میگی خوشه
کلا دوست داری جاهای ترسناک را تجربه کنی در حالی
که کلمه می ترسم و نترسم روی زبونته..
خدایا ممنونم بابت دختر نازی که بهم دادی
شــــــــــــــــــکرت خدای من
پی نوشت :دیشب 93/3/30 دیدم دندون سیزدهمت در اومده
سمت راستت پایین
ثنا جون 2 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره