کُلا بَدارم
زیباترین ســــــــــــلام
را بر روی گلبرگ شقایق با قلمی از
اســـــــــــــتخوان وجودم و با جوهری از خون رگهایم خواهم نوشت و بر بال آن
پرســـــــــــــــتوی عاشق می گذارم تا از شهرهای دلباخته عبور کند و به تو
برســـــــــــــاند امیدوارم پذیرا باشی....
93/3/15
قربون اون خوابیدنت بشم عشق قشنگم
دیشب ساعت 9 بود که وضو گرفتم نمازم را بخونم تو هم مثل همیشه کنار
جانمازم ،جا نمازت را پهن کردی و چادرت که بهش میگی اُسری را هم سرت کردی
ولی من هنوز نماز مغرب را می خوندم که دیدم نیستی نمازم را با عجله خوندم
و اومدم دیدیم بله خانم کجا تشریف دارند توسط چهار پایه جلوی اینه تا منا دیدی میگی
مامانی کُلا بَدارم..کُدو بَدارم..نَدونم.(کلاهم را بردارم ..کدام را بردارم ،من نمی دونم)
بعد ادامه نماز..
بهم میگی خدایا از دست مامانی
عجبا، این دو کلمه هزاران بار تکرار میشه...
عجبا
خدایا
پشت سرت توپهای رنگی را رنگهای مثل هم دیگه را از هم جدا کردی
اینم از راز و نیاز کردن ثنا جونم با خدای مهربون
راستی از اول خرداد بابایی برای کار جدیدیش رفته نایین سر کار و تو هر شب
بهش زنگ میزنی بابایی برام بسی بخر،اداس بخر،همه چیز بخر
93/3/5
چند روزی بود که بهت قول داده بودم اگه بهم بگی جیش دارم
بابایی برات جایزه می خره تو هم هر وقت به بابایی زنگ میزدی میگفتی
بابایی جیشم را میگم جایزه بخر..منم
با دایی جون سعید بردمت دکتر و برگشتنی هم برات بازی فکری خریدم
و تو پارکینک قایمش کردم تا بابایی که قرار بود بیاد و دیر میومد مغازه ها بسته بودند
برات بیار بالا که همین طور هم شد ..بازی با موزایکهای رنگی جورچین اهن ربایی
خیلی دوستشون داری.ولی اون موقعه که بابایی برات اورد از گوش درد داشتی زار زار گریه
می کردی و بعد از کلی گریه تو بغل بابایی که یکمش هم به خاطر دل تنگی
بود اومدی و با جایزت بازی کردی..
کسی حق نداره به جایزت دست بزنه بهشون میگی جازه منه
کسی دست نزنه وا باشه چشم..
بابایی دوباره ساعت 3 نیمه شب برگشت اصلا 6 ساعت پیشمون بود.
فردا شب میگی مامانی یه من ؛بیا به بابایی یه من،زنگ بزنیم ..
میگم چکارش داری میگی بگم دستت دردنکنه برام جایزه خریدی منم
لهت کردم بوسه بارونت کردم
خدایا شکرت که چنین فرشته ایی را بهم دادی..
یه روز نشسته بودیم مامان جون در زد و اومد تو دستش یه ظرف پر از گیلاس بود
تا که سلام کردی پاشدی ازش گرفتی و گفتی دستت دَ دَ نکنه..
کلا خدا را شکر حواست هست چی را کجا استفاده کنی
از 1 سال و 10 ماهگی این جوری بودی..
امروز 2 سال و 23 روزه هستی
پست بعدی انشاالله از شیرین زبونیات مینویسم