زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

اولین پست سال 1393

1393/1/13 4:52
1,306 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مرواریدم  

سلام به روی ماهت امیدوارم که نوروز 93 به همه دوستان خوش گذشته باشه.

و در سال جدید به همه ارزوهاشون برسند.

بلاخره من تنبل وقت کردم بیام به وبلاگت سر بزنم....

ببخش عزیزم مهم اینکه الان اومدم.از خود راضی 

دخترم خواهان انم که  ضربان قلبت به لبخندهای مکرر تکرار شود

و هر انچه به دل ارزویش را داری به هر بهانه از ان تو باشد. 

دیگه خودت میدونی که باید بیای ادامه مطلب عکسهای خوشکلت را ببینی.

 

قلب

 

 

روز چهارشنبه 92/12/28

 

مادر جون زنگ زد و گفت اماده باشید تا فردا برای سال تحویل بریم جمکران 

من و بابایی هم برای خودمون برنامه ریزی کرده بودیم بریم خونه عمه زهره ماهشهر ولی چونکه خیلی وقت بود نتونسته بودیم بریم جمکران گزینه دوم را انتخاب کردیم و گزینه اول کلا حذف شد.

روز پنج شنبه 92/12/29

ساعت 4 بعداز ظهر با 4 تا ماشین به همراه دایی جون سعید ،دایی جون علی،اقاجون جعفر،عمو ابوالفضل،عمو امیر ،خودمون به اتفاق خانوادهنیشخند

به طرف جمکران راهی شدیم تو مسیر چهار فصل را دیدیم.از در خونه تا رفتیم بیرون باران شدید بعد از اون افتاب دوباره باران شدید و اب گرفتگی معابر و رنگین کمان زیبا که چون باران شدید بود نتونستیم پیاده بشیم و عکس بگیریمگریه

و درختانی که شکوفه کرده بودند.کلا خیلی زیبا بود .ساعت 8 تا رب رسیدیم جمکران و وسایل را سریع برداشتیم و رفتیم یه جایی توی صحن نشستیم تا که سفره هفت سینمون را چیدیم سال تحویل شد جای همگی خالی برای همه نی نی وبلاگیها دعا کردم انشاالله که قبول حق باشه..

یه شور و حال خاصی داشت همه همدیگه را بوس می کردند و عید را بهم دیگه تبریک می گفتند ماچ

کلی از این فشفشه های زیبا زدند میرفت تو اسمان و منفجر میشد خلاصه تا نماز خوندیم دعای کمیل شروع شد..ولی مگه من و بابایی فهمیدیم کجا رفتیم هیچ ..

تصاویر گویای قضیه..

 

داخل ماشین تو راه رفت که با کلی خواهش و تمنا

زهرا و مهدی را ،اجازه دادی بیان داخل ماشین ..

ولی بهت خوش گذشت با همدیگه دست میزدید و خوشحالی می کردید.

عقب ماشین را عین تخت خواب درستش کرده بودیم تا تو راحت باشی ولی تو هیچ کس را راه نمیدادی تو میگفتی اینجا جا منه بروتعجب

کلی من و بابایی خجالت کشیدیم .

و چونکه شما صندلیها را کثیف نکنی اون شکلیه..

 

 

 فدای خندیدنت بشمبغل

 

 

 توی صحن هنگام سال تحویل که اصلا نشستی روی زمین فقط راه رفتی

و ما هم چون شلوغ بود مجبور بودیم دنبالت بیایم.

 

 

 

 

موقع خوندن دعای کمیل که از بس رفتی بالای اون حوض اومدی

پایین دیگه خسته شدم از دستتکلافه

 

 

 

 

هوا هم خیلی سرد بود ما هم با خاله اینجا را پیدا کردیم نمایشگاه بود و همه بچه ها اونجا نقاشی میکشیدند برای مدتی نشستی ولی کوتاه هر چه صندلی بود برداشتی و کنار همدیگه چیدی.جتی مهدی و زهرا را هم به زور از جاشون بلند کردی و صندلی هاشون را برداشتی ای وروجک شیطون میگفتی اجی پاچو(پاشو)..دادا پاچونیشخندبیچاره زهرا و مهدی هم نتونستند مقاومت کنند کلافه

 

 

 

 قربونت برم با اون مداد دست گرفتنت.ماچ

 

 

 

 

 

 

شب بعد از دعا جاتون خالی شام را خوردیم و خوابیدیم صبح دعای ندبه را خوندیم

و بعد از صبحانه به سمت قم حرکت کردیم.

جمعه93/1/1

ثنا شیطان در حرم حضرت معصومه.

 

 

 

 

 

 

 

اصلا همکاری نکردی منم ازت عکس نگرفتم فقط می خواستی راه بری و ابها را نگاه کنی.

 

 

 

 

اینجا داری ابها که تو عکس پایینه را نگاه می کنی.

 

 

 

 بعد از زیارت ساعت 1 خونه دوست دایی جون روستای ون بعد از کاشان بودیم

شما هم عاشف اب روستای بسیار زیبایی بود ولی من از بس مواظب شما بودم

یادم رفت عکسهای بیشتری بگیرم.

 

به اینجا برید تا خوب اشنا بشید. 

 

 

 

امامزاده یوسف نزدیک خونه دوست دایی جون.

 

 

 

مسافرتمون بعد از خوردن ناهار و یکم گشت و گذار در وستای ون ساعت 9 شب دم در خونمون به پایان رسید اینم مسافرت نوروز..

 

روز 92/1/3

رفتیم یکم دید و بازید و بعد هم یه سری رفتیم باغ ثنا جون درختهای

کوچولوت شکوفه کرده بود.

اینم شیرین عسلم با اون لباس زیبا که مامانی برات دوختم..

ولی امسال عید نفهمیدیم زمستونه یا بهار برای همین لباس

زمستان و بهار هر دو را می پوشیدی.


 

 

 

 

باغ و اب را خیلی دوست داری الهی فدات بشم..

از مسافرت که اومدی سرما خوردی از بس تو سرمای جمکران

 بدو بدو کردی عرق کردی ایستادی باد بهت خورد

سرما خوردی و چند روز اول عید بی حال بودی ولی به باغ که رسیدی جون گرفتی.

 

 

 

 

روز 93/1/5

ناهار خونه خاله منیژه بودیم و بعد از اون رفتیم بنزین زدیم وقتی بابایی اومد بالای ماشین گفتی بابایی بنزین زدی من و باباییتعجب

دیگه مگه ول کن بودی مرتب می گفتی بابایی بنزین زدی..

بابایی من دوست دارم بریم پاک  سُسُره (پارک سر سره بازی)

یعنی چاخان بابایی را می کردی ببرتت پارک.بابایی هم تسلیم شد و یکم تو پارک نزدیک

خونه بازی کردی.کلا کلی شیرین زبون شدی ماشاالله

عین طوطی هر کی هر چی بگه تکرار میکنی.

 

 

 

هوا سرد بود یکم ولی شما ول کن نبودی ابریزش بینی هم داری .

تازه حتما تمام پله را خودت باید بری بالا و خودتم سرسره بزرگه که پیچ داره را باید بیایی

پایین کلا وقتی میریم پارک بزرگترین سرسره را انتخاب میکنی و خودتم باید بیایی

پایین اگه بهت دست بزنیم یا کمکت کنیم گریه میکنی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 انشاالله همیشه خوشحال و شاد باشی عزیزم

 

 

 

فدات بشم خوشکل شیرین زبون ممنونم ازت که اومدی و زندگی

من و بابایی را شیرین کردی.. 

دیگه خوابم میاد و الان که دارم برات مینویسم روز 13 قروردین ساعت 4 صبحه برم

یکم بخوابم تا بریم صبح خونه اقاجون جاتون خالی اش بخوریم بقیه خاطرات نوروز بعدا..

 

هورا

بعدا نوشت:همسر مهربانم  تولدت مبارک بدون تو زندگی برام هیچه.

امیدوارم بتونم زحماتت را جبران کنم..ماچ

دختر گلم بابایی روز 13 فروردین به دنیا اومده و همیشه همه براش جشن میگیرند البته کوچولو

تو باغ و بیشه در حد تبریک و بگو بخند خندهامسال شهادته و نمیشه .

مبارک باشه انشاالله سالیان سال سایت بالای سر من و ثنا جون باشه..قلب

فعلا بای بایبای بای

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ثنا
13 فروردین 93 23:34
سلااااااااااااام سال نو مبارک ثناخانوم خوب تومسافرت آتیش سوزوندیو اذیت کردی ها انشاالله همیشه سالم باشی وسالهای سال زنده باشی وسالهای نو رو تجربه کنی عزیزم
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام همچنین عزیزم اتیش که چه عرض کنم.. انشاالله همه دوستان نی نی وبلاگی به ارزوهاشون برسند....
الهام(مامان امیرحسین)
15 فروردین 93 22:41
همیشه بری سفر و شادی زیارتتون قبول باشه منو دعوت نمیکنید باغتون؟؟ بوووس برا شیرین زبون خوشگل و شیطون با اون لباسای مامان دوز قشنگش که حسابس تو عکسا توجه آدمو به خودش جلب میکنه!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
انشاالله وهمچنین شما جاتون خالی کلی براتون دعا کردم خدا قبول کنه چرا که نه قابل بدونید تشریف بیاورید موقع میوه ها حتما بیایی ها چشم به راهم.. شرمنده نکنید کار دیگه ایی که نموتنم بکنم حداقل اینطوری به اقتصاد خانواده یه کمکی میکنم.
مامان محدثه
19 فروردین 93 22:47
سلام خاله جون ببخشید که با تاخیر امدم پیشتون سال نو مبارک ایشالله که سال خوبی براتون باشه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام اشکال نداره پیش میاد دیگه.. ممنونم
مامان گلشيد
26 فروردین 93 8:09
هميشه به گردش و شادي عزيزم زيارتتون قبول اين جوجوي خوشگل ما چقدر بزرگ و ناز شده قربونت برم خاله جون كه دوست داري مستقل باشي
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم همچنین جاتون خالی بود قربونتون برم
مامان هستي
2 اردیبهشت 93 7:34
سلام اميدوارم سال نو سال خوب و خوش و پر از رويدادهاي خوب براي شما و ثناجون باشه. ايشاله
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام انشاالله و همچنین