زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

سرزمین عجایب

1392/12/7 0:07
577 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنینم ،سلام فرشته مهربونم 

سلام به شیرینی و شکلات زندگیم ثنا بانوی عزیزم.

خوشکل مامان از بس تبلیغ شهر بازی را از تلویزیون نمایش میدادند و تو ذوق زده

میشدی من و بابایی تصمیم گرفتیم ببریمت سرزمین عجایب

ساعت 10 شب روز پنج شنبه 92/12/1

به همراه عمه زهره و مبینا و محمد و باباشون عمو به قول تو فسقلی راهی شدیم ..

ادامه مطلب :ادامه سرزمین عجایب بفرمایید تو..

 

 

 

 

 

بغل

خوش اومدی تا که وارد شدیم اول متحیر و متعجب فکر کنم داشتی فکر میکردی

که اینجا کجا تلویزیون کجا واااااااااااااااااااااااااتعجبخواب می بینم؟

 کلی اطراف را نگاه کردی تا اینکه نرمال شدی..به محض اینکه وسایل بادی را دیدی

 دیگه طاقت نیاوردی نوبتمون که شد رفتیم داخل توی استخر توپ وایییییی

که چکار کردید. تو ،بابایی؛محمد.وقت تمام

 

 

 

 من اصلا استخر توپ ها را دوست ندارم چون فکر میکنم

کلی ویروس و میکروب اونجا زندگی میکنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 عکسها کاملا گویا بود احتیاج به توضیح من نبود..

 

بعد از اون سرسره که اصلا مناسب سنت نبود ولی اسرار داشتی بری

 بالا که ما هم اجازه دادیم تلاش خودت را بکنی که نا امید شدی ..

ولی به روی خودت نیاوردی.

ای کلک..

جمله ثنا جون بچه برو ننر..به بابایی میگی..خنده

 

 

 

 

 قربونت برم که اینقدر مصمم هستی تو تمام کارهات..برات کار نشد نداره..قلب

 

 

 

 

 صخره نوردی که میخواستی مثل مبینا بری بالا ولی نشد که نشد

و به بپر بپر کردن بسنده کردی.

 

 

 

 

نگاه میکنی که مبینا چکار میکنه .

خوش به حالت اجی که تونستی بری بالا..عینک

 

 

 

 

حالا که من نمیتونم بیام بالا بپر بپر میکنم..

چه لذتی داره اخ جونم..

 

 

 

 

 

 

دالی مامانی ..بــــــــــــــــــــــــــوسماچ

 

 

 

 

 قطار سواری.

 

 

 

 

ماشین سواری که خیلی دوست داشتی.

 

 

 

 

میگی ماشین منه.

 

 

 

 

ثنا جون و بابایی و محمد مبیا اول میخندیدی ولی تا که چند بار به قول خودت

داداشی باهات تصادف کرد ترسیدی و گریه کردیگریه

 

 

 

 

موتور سواری که نمیتونستی تصمیم بگیری رنگ قرمز را می خوای یا زرد را..متفکر

 

 

 

 

زنبور سواری 

 

 

 

 

دوباره ماشین سواری که خودت خواستی سوار بشی ولی بعد گریه کردی.گریه

 

 

 

 

اینم از اخرین لحظه ها که برای خودت میگشتی و اواز می خوندی هیپنوتیزم

 

 

 

 

سوار یه اسباب بازی شدی که سه تا الاغ بودند با نیش های باز دندانهای

پیدا قبل از حرکت پیتیکو پیتیکو میکردی و میخندیدی ولی تا که حرکت کرد دیدی پشت

سرت الاغه دندنهاش پیدا هست و داره دنبالت میاد ترسیدی چنان جیغ و گریه ایی

سر دادی که نگو و پیاده شدی..نیشخند

و تا ساعت 12 شب اونجا بودیم و تو اصلا قصد بیرون اومدن از اونجا را نداشتی  خلاصه ما

اخرین نفرا بودیم به قول خودت بقا خاموش شد دیگه بیخیال شدی..و رضایت دادی 

الان هم در رویای خیال باطلسرزمین عجایب هستی و هر از گاهی تعریف میکنی.

 

انشاالله دفعه دیگه تا اون روز در رویا باش.

خیلی خیلی دوستت دارم .

نازنینم دلم میخواد از شیرینکاریها و شیرین زبونیات بنویسم ولی الان خیلی

خسته هستم انشاالله سر یه فرصت مناسب.

البته اگه زن عموت بگذاره امشب بخوابیم از بس داره

مبل ها را میکشه اینور میکشه اونورخمیازه   نیشخند   کلافه

 

من که هنوز خانه تکانی را شروع نکردم اصلا امسال حس هیچ کاری را ندارم

شاید اصلا شروع نکردم نمیدونم..استرس

 

فعلا شب بخیر تا روز دیگر مواظب خودت باش.

 

بای بای

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

عمو جواد
7 اسفند 92 2:33
ماشالله به ثنا خانوم با اینهمه توان، از صخره نتونس بره بالا لا اقل بپر بپر که کرده، ماشین سواری هم که کرده و کلی خوش گذرونده، ولی حیف که بقا رو خاموش کردن و الا مطمئنم که ثنا جون تا صبح میخواسته بازی کنه و بازی کنه و بازی کنه، خدا حفظش کنه، از طرف عمویی ببوسیدش، وبلاگ نازی داره، میدونید چرا؟! آخه عکسهای نازش توشه......!!! بازم به خانواده ما سر بزنید؛ خوشحال میشم: http://s-y-h.niniweblog.com/ http://s-ali-h.niniweblog.com/ http://leyla-hashemi.niniweblog.com/ به امید دیدار مجدد/ بای/
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
همینطوره که میگید تا خود صبح در گیر بود.خوب شد که بقا را خاموش کردند. ممنونم عمویی چشم حتما کامنت بسیار زیبایی بود.. دختر گلم را ببوس
نسرین(مامان پریا)
8 اسفند 92 1:23
سلام عزیزم.به به میبینم که حسابی بهتون خوش میگذره الهی خاله دورت بگرده چه خوشحال دخترمون.همیشه بخندی گلم.اخ گفتی مریم جون منم امسال اصلا حس خانه تکانی را ندارم چون با این وروجکایی که ما داریم اصلا فایده نداره جایی را تمیز کنیم.
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام جاتون خالی. خدا نکنه همینه امسال هم یکم تمیز کاری میکنم.انشاالله سال دیگه
الهام(مامان اميرحسين)
8 اسفند 92 10:05
سلام مريم جوني خوبي؟؟ اومدم بهت بگ جام خوبه!!!! خيلي درگيرم شديد!! الان وقت كردم بيام تو نت!!حتما سر فرصت ميام و پستاي جديدتو ميخونم!!شرمنده! من از تو جلوترم! هم درم خونه تكوني ميكنم هم لباس اميرو دوختم! شوخي كردم! خونه تكوني كه يه روز دو روز بيشتر كار نداره خياطي هم كه شما استادي حرف توش نيست!! ميبوسمت دورادور
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام خوب شد اومدی دیگه داشتم نگران میشدم خوش به حالت من که هیچ کاری نکردم.. پس چرا سر فرصت یه پستام را نخوندی
سمیرا
8 اسفند 92 15:08
تو خیلی خوشگلی ثنا جون به وبلاگ ما هم سر بزن
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم عزیزم چشم حتما ولی ادرست کو
مامان بیتا و تینا
10 اسفند 92 7:05
سلام گلم فداش بشم انشاالله که لبخند هیچوقت از لباش پاک نشه و همیشه شاد باشه خوشحالم که انقدر بهش خوش گذشته خانم گل ما هم اپیم دوستتون دارم
مامان بیتا و تینا
10 اسفند 92 7:18
سلام گلم 4 تا کامنت دادم دستت رسید؟
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم سه تاش اومده
مامان بیتا و تینا
10 اسفند 92 7:18
سلام گلم فداش بشم انشاالله که لبخند هیچوقت از لباش پاک نشه و همیشه شاد باشه خوشحالم که انقدر بهش خوش گذشته خانم گل ما هم اپیم دوستتون دارم
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام خدا نکنه. انشاالله ممنونم از دعای خوبیتون اومدم
مامان امیررضا
10 اسفند 92 17:13
سلام عسلی ناز دختری ثنا جون وبلاگ خوبی داره مامان با حوصله ای هم داری مواظب خودت باش تو شهر بازی به ما هم سر بزن و نظر بده
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم خاله جون.. چشم بهتون سر میزنم
حامده(مامان امیرمحمد)
12 اسفند 92 23:23
خاله جون خوش گذشت عزیزکم الهی همیشه شادباشی
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
بله خاله جون حسابی جاتون خالی بود.. انشاالله همه مردم ایران زمین شاد باشند..
الهام(مامان امیر حسین)
13 اسفند 92 14:07
قربون عزیز خاله برم الهههی یادت باشه ما رو نبردی!! بوووس برا خوشگل خاله که این قدر نانازه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
قربونتون.. یادم هست یک مرتبه تصمیم گرفتیم انشاالله دفعه بعد. بوس واسه امیر حسین جون.
الهام(مامان امیر حسین)
13 اسفند 92 14:08
مریم جون اگه کاری از دستم بر میاد بگو برا سیستمتون بکنم!؟
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم الهام جون که به فکر بودی نه بر نمیاد یکمش مربوط به بانک بود یکمشم مربوط به این وروجک که زده بود سیستم را به قول خودش پکونته بود..
مامان هستی
14 اسفند 92 15:40
نوش جانت خاله جون چه کیفی کردی. حسابی خوش گذروندی.دست مامان بابا درد نکنه بردنت سرزمین عجایب.
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم جاتون خالی بود حسابی وظیفه بود اخه کار دیگه نمیشه کرد اینم که چیزی نیست
الهام(مامان اميرحسين)
15 اسفند 92 2:15
كجايي پس خواهر؟؟دلم پوسيد!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
همین دور رو بر بلاخره درست شد و من اومدم.
مامان امیرحسین
15 اسفند 92 16:36
به به چه جای خوبی رفتی ثنا خانوم چه ماشینی سواری وچه بپر بپر میکنی عزیز خاله.ایشالله همیشه به گردش باشی
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
جاتون خالی خاله جون ممنونم همچنین