زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

انچه گذشت

1392/12/17 10:08
508 بازدید
اشتراک گذاری

 

قلبسلام جوجه طلایی مامان ،سلام عشقم

ببخش که دیر شد خوب تقصیر خودت بود از بس به این لپ تاپ بیچاره حمله

میکنی خدا را شکر درست شد و من الان در خدمت رسانی حاضرم

خوب سریع تا که خواب هستی بریم سر اصل مطلب

 بیا ادامه مطلب:

 

اینجا فکر کنم با دستت در دهنت را گرفتی  که باز نشه.. نیشخندفدای اون خوابیدنت بشم .

روز سه شنبه ٩٢/١٢/٦

 

 

 

92/12/7روز چهارشنبه

خونه خاله بودیم و تو هم با بچه ها بازی می کردی تا اینکه موقع خواب عصرانه شد

تو هم داشتی شیر میخوردی و کم کم چشمات داشت بسته میشد یکمرتبه نمیدونم

چی شد که گریه ،گریه که می خوام برم سوار تاب بشم خلاصه اصرارشما,انکار من اصلا فایده ایی

نداشت سوار شدن همانا و با صورت نقش زمین شدن همانا اصلا نفهمیدیم با خاله چطوری

بغلت کردیم ولی از دهن و بینیت خون می یومد با اب شستم و با یه تکه یخ که گذاشته

بودیم روش دردش را کم کردیم اخه دختر چرا با خودت و من اینکار را میکنی بدونی

اون موقع به من چی گذشت فکر میکنم هر چقدر مواظب بچه ها باشی بدتر میشه البته

اینجا تقصیر خودت بود که یکمرتبه خودت را از روی تاب پرت کردی پایین و من نتونستم

سریع شما را بگیرم خلاصه که به خیر گذشتگریه

این عکس پایین فردای روز حادثه

راستی تشک و پشتی جدیدت مبارکت باشه، واسه اینکه اون ابیه دیگه کوچولو شده بود

 برات اینا را دوختم خیلی دوستشون داری

یه روز خواب بودی من تو اتاق خیاطی می کرد دیدم صدای حرف زدن ارام میاد اومدم

 دیدم بیدار شدی نشستی و داری با گربه روی تشکت حرف میزنی،میگی لالا ؛دَدَ ،بابایی

و برای خودت میگفتی و میخندیدیخنده

 

 

 

 

 

قربونت برم با اون لبهای در به داغونت 

 

 

 

 

روز چند بار تی وی را روشن میکنی و کنترل را میدی به من و میگی مامانی توست(دوست)

تا من برم بیارم تو هم صندلیت را هر کجا باشه میاری و اماده میشینی برای تماشای

خاله ستاره؛عمو پورنگ؛خاله نسرین.

توی این عکس الکی داری گریه میکنی تا من برات توستت را بیارم.

معنی دوست را کاملا می فهمی  اگه غذات را نخوری و یا اذیت کنی یا حرفم را گوش ندی

بهت بگم دیگه باهات دوست نیستم سریع میای منا بغل میکنی یا با دستهای کوچولوت

صورتم را ناز میکنی و میگی بخش (ببخش)مامانی توست.

 

 

 

 

 

 

الگی دستت را میگذاری روی بینیت تا من بگم دست نه زشته و تو بخندی و تکرار کنی..

مامانی دست نه سشته.قربون اون حرف زدنت.. قلب

 

 

 

اگه هر کاری که با دست انجام میشه را با پا انجام بدم میگی مامانی دست نه؟پا..

بد بچه.منظورت بچه بده که بر عکس میگی.نیشخند

 

 

عکس پایین بابایی از سر کار اومده بود و ناهار نخورده بود تو هم از حمام اومده بودی

و داشتی با لپ تاپ توستت را میدیدی .وقتی دیدی برای بابایی سفره پهن کردم

این شکی شروع کردی خوردن غذا عدس را خیلی دوست داری.

 

روز قبل به بابایی زنگ زدم تا بر می گرده یکم چیز بخره بیاد اومدی گوشی را گرفتی میگی

 سلام بابایی عدس..وقتی صدای در پارکینگ اومدم دویدی جلوی در و صدا میزنی بابایی

سلام عدس .و چنان ذوقی میکنی که نگو..

من و بابایی کلی خندیدیم..

 

 

 

 

 

 

 

اینجا غذا داغ بود هر چه بابایی گفت ذاغه میسوزی گوش ندادی تا که سوختی دهنت

را باز کردی تا بابایی فوتش کنه .. 

 

 

 

 

 

 

فرشهامونم لول بردند ولی هنوز لول نیاوردند گفته شاید ١٠ ..١٢ روز بشه.

 

 

 

فدای غذا خوردنت برم...

پی نوشت:روز   ٩٢/١٢/٨

داشتیم تو اتاق خیاطی میکردم خاله زهرا هم بود یکمرتبه اومدی دم اتاق و گفتی سلام

 من و خاله این شکلی تعجباخه یه هفته ایی بود بهت میگفتم بگو سلام ولی اصلا تکار

که نمی کردی نمیگفتیم..حالا چی شد که گفتی نمیدونم تا دیدی ما با همدیگه گفتیم

سلام و جابت را دادیم خوشجال شدی حالا هی میرفتی و میومدی میگفتی سلام

من و خاله جواب و تو قهقهه..قهقهه

شب به بابایی گفتم کلی ذوق کرد و بوست کرد...ماچ

 

 

روز ٩٢/١٢/٩

 

جمعه خاله و شوهرش و مهدی و زهرا خونمون بودند که همون شب فرشهامون

را جمع کردند بردند..شما هم چون دیدید که سرامیکه و سره برای خودتون کلی

بازی کردید و خندیدید از اشپزخونه کارم تمام شد اومدم سالن نشستم  گفتم شاید

 گرسنه باشی بابایی داخل اشپزخونه بود گقتم کباب شامی بیار ثنا جون بخوره  گفتی

مامانی نه مسی واااااااااااای که کلی خندیدیم خاله که همینجور دهنش باز .. تعجب

ابل بازی  غذا نه به اول میگی ابل..

یه شب بهت گفتم اول جیش بعد بازی گفتی مامانی  اول جیش نه ؛بازینیشخند

من و بابایی اول جیش بعد بازی و تو همچنان میگفتی ابل بازی جیش نه .

من بابایی اشتباه کردیم تو گفتم ولی تو اشتباه نکردیتعجب

 

الان دیگه چیزی یادم نمیاد بقیه برای بعدا..

مواظب خودت باش.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان هستی
19 اسفند 92 20:37
ثناجون مواظب باش خاله حرفهای مامان رو گوش بده آفرین دختر گل الهی همیشه از بلایای زمین و زمان به دور باشی
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
مواظبم ولی بعضی وقتها شیطون گولم میزنه[گریه الهیییییییی امین
مامان بیتا و تینا
20 اسفند 92 12:16
سلام عزیزم واقعا خدا رحم کرده خدا رو شکر اتفاق بدی نیوفتاده فداش بشم خدا حفظش کنه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام مهربونم خدا را شکر که به خیر گذشت... ممنونم خاله جونم
الهام(مامان امیرحسین)
20 اسفند 92 15:07
سلام گلای خوشگلم خوبید خوشید!؟ آخی خاله مگه با اینم لپ تاپ چیکار کردی که مامانت اینطوری میگه! الههی خاله بمیره چقدر تلفاتات شدیده!! خیلی خسارات وسیعی میدین شما! از بس رو تاب شیطونی کردی! خاله سرویس خوابت خیلی خوشگله!مامانت دوخته؟؟ خوش به حالت مریم جون چی به لبش مالیدی انگار زرده مریم جون؟ فربون دستای کوچولو و دل مهربونت عزیزم! چه ژستی میگیره و غذا میخوره! آخرش شما هم رفتین تو کار لول بردمن و لول آوردن!؟ قربون باهوش برم عزیزم!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام به روی ماهت عزیزم نگو نپرس خاله جون خدا نکنه عزیزم اتفاقه دیگه سرویس خوابش قابل امیر حسین جونم را نداره. چیزی نزدم شاید تو عکس این رنگیه این دفعه دومه رفتیم تو کار لول کردن..
حامده(مامان امیرمحمد)
20 اسفند 92 21:11
چه خواب نازی رفتی خاله جون گوارای وجودت عدسی خوردن
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم خاله جونم که بهم سر زدید
❀ ◕ ‿ ◕ ❀ نی نی شیطون ❀ ◕ ‿ ◕ ❀
21 اسفند 92 15:50
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...
مامان گلشيد
24 اسفند 92 8:57
عجب دختر شيطون بلايي شدي عزيزم خدا رو شكر كه به خير گذشت و چيزيت نشده قربون اون لبات برم راست ميگي ماماني هرچي بيشتر مواظب باشيم انگار بدتر ميشه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم خاله جونم