انچه گذشت
سلام جوجه طلایی مامان ،سلام عشقم
ببخش که دیر شد خوب تقصیر خودت بود از بس به این لپ تاپ بیچاره حمله
میکنی خدا را شکر درست شد و من الان در خدمت رسانی حاضرم
خوب سریع تا که خواب هستی بریم سر اصل مطلب
بیا ادامه مطلب:
اینجا فکر کنم با دستت در دهنت را گرفتی که باز نشه.. فدای اون خوابیدنت بشم .
روز سه شنبه ٩٢/١٢/٦
92/12/7روز چهارشنبه
خونه خاله بودیم و تو هم با بچه ها بازی می کردی تا اینکه موقع خواب عصرانه شد
تو هم داشتی شیر میخوردی و کم کم چشمات داشت بسته میشد یکمرتبه نمیدونم
چی شد که گریه ،گریه که می خوام برم سوار تاب بشم خلاصه اصرارشما,انکار من اصلا فایده ایی
نداشت سوار شدن همانا و با صورت نقش زمین شدن همانا اصلا نفهمیدیم با خاله چطوری
بغلت کردیم ولی از دهن و بینیت خون می یومد با اب شستم و با یه تکه یخ که گذاشته
بودیم روش دردش را کم کردیم اخه دختر چرا با خودت و من اینکار را میکنی بدونی
اون موقع به من چی گذشت فکر میکنم هر چقدر مواظب بچه ها باشی بدتر میشه البته
اینجا تقصیر خودت بود که یکمرتبه خودت را از روی تاب پرت کردی پایین و من نتونستم
سریع شما را بگیرم خلاصه که به خیر گذشت
این عکس پایین فردای روز حادثه
راستی تشک و پشتی جدیدت مبارکت باشه، واسه اینکه اون ابیه دیگه کوچولو شده بود
برات اینا را دوختم خیلی دوستشون داری
یه روز خواب بودی من تو اتاق خیاطی می کرد دیدم صدای حرف زدن ارام میاد اومدم
دیدم بیدار شدی نشستی و داری با گربه روی تشکت حرف میزنی،میگی لالا ؛دَدَ ،بابایی
و برای خودت میگفتی و میخندیدی
قربونت برم با اون لبهای در به داغونت
روز چند بار تی وی را روشن میکنی و کنترل را میدی به من و میگی مامانی توست(دوست)
تا من برم بیارم تو هم صندلیت را هر کجا باشه میاری و اماده میشینی برای تماشای
خاله ستاره؛عمو پورنگ؛خاله نسرین.
توی این عکس الکی داری گریه میکنی تا من برات توستت را بیارم.
معنی دوست را کاملا می فهمی اگه غذات را نخوری و یا اذیت کنی یا حرفم را گوش ندی
بهت بگم دیگه باهات دوست نیستم سریع میای منا بغل میکنی یا با دستهای کوچولوت
صورتم را ناز میکنی و میگی بخش (ببخش)مامانی توست.
الگی دستت را میگذاری روی بینیت تا من بگم دست نه زشته و تو بخندی و تکرار کنی..
مامانی دست نه سشته.قربون اون حرف زدنت..
اگه هر کاری که با دست انجام میشه را با پا انجام بدم میگی مامانی دست نه؟پا..
بد بچه.منظورت بچه بده که بر عکس میگی.
عکس پایین بابایی از سر کار اومده بود و ناهار نخورده بود تو هم از حمام اومده بودی
و داشتی با لپ تاپ توستت را میدیدی .وقتی دیدی برای بابایی سفره پهن کردم
این شکی شروع کردی خوردن غذا عدس را خیلی دوست داری.
روز قبل به بابایی زنگ زدم تا بر می گرده یکم چیز بخره بیاد اومدی گوشی را گرفتی میگی
سلام بابایی عدس..وقتی صدای در پارکینگ اومدم دویدی جلوی در و صدا میزنی بابایی
سلام عدس .و چنان ذوقی میکنی که نگو..
من و بابایی کلی خندیدیم..
اینجا غذا داغ بود هر چه بابایی گفت ذاغه میسوزی گوش ندادی تا که سوختی دهنت
را باز کردی تا بابایی فوتش کنه ..
فرشهامونم لول بردند ولی هنوز لول نیاوردند گفته شاید ١٠ ..١٢ روز بشه.
فدای غذا خوردنت برم...
پی نوشت:روز ٩٢/١٢/٨
داشتیم تو اتاق خیاطی میکردم خاله زهرا هم بود یکمرتبه اومدی دم اتاق و گفتی سلام
من و خاله این شکلی اخه یه هفته ایی بود بهت میگفتم بگو سلام ولی اصلا تکار
که نمی کردی نمیگفتیم..حالا چی شد که گفتی نمیدونم تا دیدی ما با همدیگه گفتیم
سلام و جابت را دادیم خوشجال شدی حالا هی میرفتی و میومدی میگفتی سلام
من و خاله جواب و تو قهقهه..
شب به بابایی گفتم کلی ذوق کرد و بوست کرد...
روز ٩٢/١٢/٩
جمعه خاله و شوهرش و مهدی و زهرا خونمون بودند که همون شب فرشهامون
را جمع کردند بردند..شما هم چون دیدید که سرامیکه و سره برای خودتون کلی
بازی کردید و خندیدید از اشپزخونه کارم تمام شد اومدم سالن نشستم گفتم شاید
گرسنه باشی بابایی داخل اشپزخونه بود گقتم کباب شامی بیار ثنا جون بخوره گفتی
مامانی نه مسی واااااااااااای که کلی خندیدیم خاله که همینجور دهنش باز ..
ابل بازی غذا نه به اول میگی ابل..
یه شب بهت گفتم اول جیش بعد بازی گفتی مامانی اول جیش نه ؛بازی
من و بابایی اول جیش بعد بازی و تو همچنان میگفتی ابل بازی جیش نه .
من بابایی اشتباه کردیم تو گفتم ولی تو اشتباه نکردی
الان دیگه چیزی یادم نمیاد بقیه برای بعدا..
مواظب خودت باش.