شیرینم..کوچک رویایی من
سلام ارام جانم ....سلام عشق ماندگارم
امروز من و بابایی داشتیم صبحانه می خوردیم
تو هم خواب بودی یکمرتبه چشمات را باز کردی و گفتی
مامانی...بابایی دو تایی گفتیم بله ولی وقتی نگاه کردم
خواب بودی..من و بابایی ذوق مرگ شدیم.
بیا دنبالم یکی یکدونه چراغ خونه..
اخه نمیدونی که چقدر زیبا اسممون را تلفظ میکنی
تقریبا دو هفته ایی میشه که روزی هزار بار اسممون
را صدا میزنی و وقتی برای بار هزارم جواب بله یا جان
را می شنوی از ته دلت می خندی دلمون میخواد انقدر
فشارت بدیم تا تو اعماق وجودمون محو بشی.
کلمه هایی که جدیدا میگی..
کل=کلاه
پا=پا
مو یا بو=مو
بو=کو یا کجا
اینجا=اینجا
بووورو=برو
بای بای=قبلا فقط دستت را تکون میدادی ولی الان بای بای را هم میگی
جیشش=جیش
بورووو=برو
دایی یا دا=هرکس که اسمش را نتونی تلفظ کنی.
بقیش را یادم نیست.
وقتی که غذا میخوری یا هر چیز دیگه روی یه جای بلند
می ایستی دستات را میبری بالا و میگی وااااااااااااای
یعنی اینکه بزرگ شدی.
اگه چیزی بخوای میای هر چیز که تو دست من هست
را ازم میگیری و می زاری زمین انگشتم را می گیری
تو دستت و با خودت میبری تا اون چیزی که میخوای را
بهت بدم منم اگه مال خودت باشه بهت میدم ولی اگه از
وسایل من و بابایی باشه میگم که اینها وسایل ثنا جون
نیست نباید دست بزنی تو بعضی وقتها قانع میشی ولی
بعضی وقتها حتما باید یکم به اون وسیله دست بزنی
و بعد بی خیال بشی.
گلاب به روتون جیش و پیفت را بیشتر وقتها میگی
و دیگه نمیزاری مامیت کنم ولی من نمیتونم اعتماد کنم
برای مهمانی حتما باید مامی بشی.
عکسهات را بعدا میگذارم برات..فعلا
تـــــــــــــــــــــــــــو
همان شقایق معروف سهرابی!!!
تا تـــــــــــــــــو
هستی زندگی باید کرد...
یکسال و 6 ماه و 13 روز