زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

من با تو چه کنم وروجکم

1392/9/12 0:11
1,246 بازدید
اشتراک گذاری

 

یه شاخه گل یه دنیا مهــــــــــربونی

تقدیم به تو که هم گلی هم مهـــــربونی

 

سلام خوشکل مامانی 

نمیدونی چقدر ذوق میکنم نیشخندوقتی که بهم میگی مامانی. اون موقعه دعا میکنم

که خدا به تمام کسانی که نی نی میخواند نی نی بده تا این روزها را ببینند.

الهی امین

بدو نخوری زمین عزیزم.قلب

بیا بغلم ادامه مطلب:

 

 

بغل 

از وقتی که تصمیم گرفتم که از پوشک بگیرمت یک ماهی گذشته و تو خیلی خوب با من همکاری میکنی تا جایی که بعضی وقتها لجم را در میاری و میشی چوپان دروغ گو..

تا که جیش داری سریع بهم میگی و میدوی طرف دستشویی  اگه مامی باشی و مهمانی باشیم دستت را محکم میزنی روی مامیت و میگی جیش جیش و بعضی وقتها گریه میکنی اخه بعضی وقتها جیشت را نمیگی منم میترسم گلهای قالی مردم را خیس کنی و من شرمنده بشم اینکه برای مهمانی مامی میشی ولی خونه خودمون ازاد هستی.

 

ساعت 12 گفتی جیش داری منم بردمت دستشویی جیش کردی اومدم لامپها را خاموش کردم و داشت خوابم میبرد که گفتی جیش داریتعجب منم سریع بردمت ولی دیدم داری بازی گوشی میکنی اوردمت بیرون تا داشت خوابم میبرد دوباره همون صحنه ها تکرار شدکلافه و من فهمیدم که میخوای بازی کنی..ادامه ماجرا..

ساعت 1 نیمه شبه و دفعه پنجمه که به دروغ میگی جیش دارم فقط برای اینکه لامپ سالن خاموشه و تنها جایی که میتونی نخوابی و بازی کنی دستشویی هستش..

ای کلک بازی گوش دیگه عصبانی شدم عصبانیو دیدم اینجوری هم سرما میخوری و هم اینکه به  این کار عادت میکنی اومدم لامپ سالن  را روشن کردم و نشستم کنارت تو بازی میکردی منم بافتنی میبافتم تا ساعت 3 که بلاخره رضایت دادی به خوابیدن..شاید بعدا بپرسی که بابایی کجا بود این همه مدت ..

خدا را شکر بابایی خواب سنگین تشریف دارندخواب و با سر و صدای تو وروجک بیدار نمیشه وگرنه همینم باقی بود که صبح خواب بمونه و نره سر کارنیشخند

 

 

این عکس پایین که مشاهده میکنی البته ببخشید.

 

 

 من از حرص دارم منفجر میشم چون سر درد شدیدی داشتم و خوابم میومد تو هم داری بازی میکنی و میخندی دمپایتم در اوردی و دیگه برا خودت جشن گرفتی و من مجبور بودم هر بار پاهات را بشورم .

برای اینکه به من حرص بدی اینجا نشستی.کلافه

 

ولی همه چیز را به خاطر تو گلم تحمل میکنم .

 

فدای خندیدنت..

 

 

 

 

از اول نشستی رو قصریت..یا لگنت.دوست نداشتی.

اون پله را میبینی وقتی میری تو دستشویی صد بار میری بالا میای پایین

 

 

 

ای شیطون بعد از خوردن لواشک داری زبونت را بهم نشون میدی..خوشمزه

 

 

 

 بعد از پروژه دستشویی باید برای خانم سرسره درست کنم که این کار را از مهدی یاد گرفتی.

ساعت 1.30 نیمه شب.خیال باطل

 

 

 

 

حتما باید توپ به دست باشی اول توپ ها را پرت کنی بعد خودت بیایی پایین..

 

 

 

تل روی موهات را خودت زدی..تعجب

 

 

 

 

 

 

 

من باید تو را بخورم عشق منیخوشمزه

 

 

 

یکمرتبه ناخن گیر را دیدی چنان ذوقی کردی که نگو...

و داری به ناخنهات سوهان میزنیتعجب

ساعت 2 نیمه شب.خیال باطل

 

 

 

فدای اون دستهای کوچولوت..

 

 

 

کی چشمات خمار خواب میشه نمیدونم..

 

 

 

 

 ارزوی مامان :کاش شبها زود بخوابی و دیگه بهم برای دستشویی کلک نزنی...خیال باطل

البته هفته ایی یکبار شبها دیر میخوابی اونم به خاطر اینه که تو روز خیلی بازی میکنی و ظهر نمیخوابی و موقعی که افتاب غروب میکنه میخوابی و ساعت 9 بیدار میشی و اون شب ،شبی میشه که بیا و ببین..

 فکر نکنی که خوابیدی نه این عکسهای شب قبل و روز قبل  هستش.

 

 

 

این مدل خوابیدنت را خیلی دوست دارم..

 

بلاخره پریشب ساعت 3 خوابیدی..اون شب 1 سال و 16 ماه و 6 روزه بودی..

 

 

 

روز دوشنبه 92/9/4 ساعت 1 بعد از ظهر فرودگاه

پیشواز مادر جون و خاله دارند از کربلا بر میگردند .

 پشت اون نرده ها  چند تا سکه از اینها هست میریزند سر عروس داماد افتاده بود جیغ زدی و دویدی به طرف من و گفتی پول ،پول منا بگی مردم از خجالت...تازه گیر دادی بهم که برات بیارم و مجبورم کردی و من هم اوردم البته با هزار زحمت دستم را رسوندم بهش.

 

 

 

از بس مهدی و یوسف شیطونی کردند و از اون به قول خودشون گاری پایین نیومدند دایی جون علی مجبور شد که مواظبتون باشه که تو هم هوس شیطونی زد به سرت و با زهرا به جمع اون دو تا شیطون اضافه شدید خاله و زندایی از بس گفته بودند نکنید مواظب باشید نیوفتید آسی شدند خدا را شکر یکی از کارکنان اونجا اومد و گاری را ازتون گرفت ما هم خوشحال شدیم حالا مگه هواپیما پیداش میشه.اوفففکلافه 

 

اینم سند معتبر

 

 

جمعه خواستیم بریم دیدن عمو ابوالفضل و خاله  و چون بهت قول داده بودیم که ببریمت سرسره یکم زودتر از خاله و شوهرش و زهرا و مهدی رفتیم تا ببریمت سرسره یکم بازی که کردی افتادی دنبال کلاغه..

 

مامانی غا غا بو.؟یعنی  کلاغه کو؟

 

 

داری به کلاغه میگی بیا

 

 

 

پیداش کردی

 

 

 

 

 

 

دیگه بازی تمام .خاله زنگ زد گفت دم خیابون منتظریم ما هم بدو بدو رفتیم..

اینجا بابایی رفته ماشین را از داخل پارکینک بیاره تو هم میگی بابایی بو...

 

 

 

 

تو راه برگشت یه دفعه مغازه توپ فروشی دیدی گفتی بابایی بوپ..به توپ میگی بوپ.

بابایی چنان ترمزی کردی و از ذوقش رفت برات بوپ خرید..البته انتخاب خودته... 

 

 

 

جایی که ازش توپ را باد میکنند را پیدا کردی میگی چی چی یه؟ انقدر قشنگ میگی که روزی صد بار بپرسی چی چی یه خسته نمیشیم بعضی وقتها الکی من و بابایی میگیم چی چی یه که تو دیگه مرتب تکرار میکنی و ما دو تا میخندیم...

 

 

 

مبارکت باشه فینگیلی...

عزیزم بعدا به نوشته هام نخندی چون با عجله مینویسم نمیدونم چی به چی میشه.

 

دل تو وقتی میگیره دل من میخواد بمیره

حاضرم دلم فدات شه،تا که قلب تو نگیره 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

الهام(مامان اميرحسين)
11 آذر 92 23:02
سلام مريم جون خوبي؟ چه عجب!!پيداتون شد!! اصلا هم نوشته هات خنده دار نيست!!هر كي بخنده،حتي ثنا وقتي بزرگ بشه،كاش موش بشه!! خاله جيش كردنت منو كشته!!خوب مامانو سركار گذاشتيا!!آفرين !!منم كلي خنديدم!! ماماني خوب سركار گذاشته شما رو!! سرسره بازي هم ايدهي خوبيه!!يادم باشه فردا صبح برا اميرحسين درست كنم!!بچم خيلي سرسره دوست داره! از دست ثنا... كلي خنديدم!! ميبينم فرودگاه رو هم گذاشتن روي سرشون!! عزيزم كه به كلاغ ميگي غاغا!!مريم جون توروخدا همشو نخور!!!نصفشو رو هم برا من بذار!! توپت هم خيلي قشنگه!!مباركت باشه عزيزم مريم جون ولي چشماي ثنا خيلي شبيه چشماي شماست؟؟نه؟؟ ايشالا هميشه لبت خندون باشه فرشته ي كوچولو!!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام دیدی اومدم البته دلم میخواد زود زود بیام ولی مگه این وروجک میزاره چرا خنده دار نیست چرا ثنا جون موش بشه نوبت گریه های شما و خنده های منم میرسه فقط کافیه به امیر حسین جون بگم. نمیدونی چقدر خوبه چون باعث شده با همین سرسره غذاهاش را بخوره..تا میبینم نمیخوره همین کار را میکنم فرودگاه که نگو همینطور رو هوا مونده بود. نوش جونت قابل نداره بیا ببر واسه پسملی بلد نیستم بگم کلاغ صداش را در میارم بدون ر وا چشمهای من را از کجا دیدی همچنین عزیزم
mamane ayseli
12 آذر 92 14:45
الهی فداش با این شیطونیاش همه بچه ها اینطوری هستن چیکارمیشه کرد خداحفظشون کنه عزیزم ببوس این بلاخانمو
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
خدا نکنه خاله جون ممنونم از دعاتون چشم حتما
مامان حسین جون
13 آذر 92 10:36
فدای این دختر بازیگوش و شیطون بشم من مریم جون فکر کنم زود باشه واسه از پوشک گرفتنش میگن از دوسالگی به بعد باید بگیرن... آفرین عزیزم خودت تل میذاری رو سرت!!!!!!!!عشق بچه ها به سرسره مثل اینکه مال همه بچه هاس...ای جووونم چه نازم ناخناشو سوهان میکنهچه خواب نازی ایشالله خوابای خوب خوب ببینی ثنا جونمچشمتونم روشن مادرجون از سفر اومدن زیارتشونم قبول باشه ایشالله که دل هیچکدومتون هیچوقت نگیره ...دلتون شاد
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
خدا نکنه خاله جون... فعلا که من شروع کردم و تا الان هم نتیجه داده..حتی از خواب بیدار میشه و منم بیدار میکنه و میگه جیش دارم قربونش برم خاله جون این دخملی کلی شیرین کاری از خودش در میاره انشاالله خدا یه دخمل زیبا و شیرون بهتون بده اونوقت میبینید من چه لذتی میبرم چشم و دلتون روشن. ممنون از دعای خوبتون
الهام(مامان اميرحسين)
14 آذر 92 0:09
سلام مريم جونم ببخشيد سوءتفاهم نشه يه وقت!!آخر پستت نوشته بودي به نوشته هام نخندي با عجله نوشتم...منم منظورم اين بود كه هرچي يه مادر با عشق برا فرزندش مينويسه اصلا خنده دار نيست!!منظور بدي نداشتم!!اصلا كاش خودم موش بشم كه نتونستم منظورمو برسونم!!خوبه؟ يادت نمياد عكستو گذاشته بودي؟؟رفته بودين عروسي به گمانم؟!نگاهت رو يادمه!!شبيه نگاه دخترته!!رو اين حساب گفتم چشماتون شبيه هم ديگه ست!! بووووس ببخشيد اگه ناخواسته كاري كردم كه شايد نارحت شده باشي!! آخه مگه آدم خواهر بزرگترشو ناراحت ميكنه!؟
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام خواهر کوچکترم شما ببخش که من با شوخی جوابت را دادم ..وگرنه که اصلا برام سو تفاهم نشد..و من میدونستم که منظورت چیه .خدا نکنه که موش بشی .من هیچ موقعه از کامنتها و نوشته هات نه نارحت میشم و نه اینکه سو تفاهم پیدا میکنم این را از اعماق قلبم میگم چون من خودمم ادم شوخ طبعی هستم..هر چه می خواهد دل تنگت بگو..خواهر من هیچ موقعه ناراحت نمیشم ..و میدونستم که از همون عکسی که از عروسی گذاشته بودم چشمام و دیده بودی ولی خودمونیم عجب حافظه ایی داری ماشاالله..
مامان امیرحسین
14 آذر 92 15:14
سلام دخمل خوشگل خاله. انگار همه ی بچه ها دوست دارن با پشتی سر سره وخونه بسازنند کلی هم ذوق کنند و تازه جالبیش اینه که ما بزرگترها را هم دعوت به بازی میکنند.(از کارهای امیر حسین). مامانی به نظر من که به موقع اقدام کردی برای پروژه ی دستشویی هر چی بچه کوچکتره لجبازیش هم کمتره.من هم از یکسال ونیمه گیش شروع کردم تا حدی هم موفق بودم تا بلاخره کامل یاد گرفت.امیدوارم موفق باشی
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام به روی ماهت عزیزم... بله مثل اینکه نسل به نسل هم ادامه داره.. ممنونم که بهم روحیه دادید
مامان گلشيد
17 آذر 92 7:40
خاله فداي اين همه شيطنتات بشه گلم ماماني همه شيريني بچه ها به اين شيطنتاشونه بگذريم كه هميشه باعث ميشن ما بشيم منم خيلي دوست دارم گلشيد جون رو زود از پوشك بگيرم اما فكر كنم نذاره چون تا الان كه يكسال و دوماهشه هيچ كلمه اي رو جز بابا نميگه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
خدا نکنه خاله جون واقعا همین طوریه که میگید حالا خوبه همین یک کلمه را میگه ثنا جون تازه 2 ماهه که شروع کرده چند کلمه ایی را اونم بعضی وقتها یادش میره مثلا به بابا و مامان میگه باما. عجله نکن انقدر حرف بزنه که در گوشهات را بگیری ببوس خوشکل خاله را