رژ لب مامان
سلام عزیز مهربون،
اجاز هست بشم فدات اجازه هست تو شعر من اثر بذاره خنده هات؟
شب که میاد یوش یواش با چشمک ستاره هاش اجازه هست
از آسمون ستاره بچینم برات
سلام سنجاقکم
از قیافت معلومه که خیلی خوبی خدا را شکر ..
بیا ادامه مطلب:
روز دوشنبه 92/6/25
داشتم جارو برقی میکشیدم تو هم مثل همیشه به دنبال جارو برقی
بودی و یه برگه یا یه پلاستیک میگرفتی دم خروجی باد
جارو برقی و وقتی میدید میرفت بالا ذوق میکردی...
تا اینکه من جهتم عوض شد و توی یه لحظه وقتی که برگشتم
دیدم که تنها لوازم ارایشی
مامان که یه رژ لب 24 ساعتی بود را برداشتی و بیا و ببین ..
حالا مگه پاک میشد با هر شوینده مناسبی شستمش ولی نشد که نشد...
بابایی شب که دیدت فکر کرد صورتت به جایی خورده و قرمز شده...
رژ لب بیچاره دیگه فایده ایی نداشت....
توش یه تونل زده بودی انگشتت را تا تهش کرده بودی تو...
حیف ازش عکس نگرفتم....
وقتی هم لاک ناخنت پاک میشه میای انگشتت را به طرفم
دراز میکنی و فوت میکنی
یعنی به ناخنم لاک بزن..
دلم میخواد اون موقعه قورتت بدم...
عشـــــــــــــــــــــــــقم .....نفـــــــــــــــــــــــسم
دیروز جمعه برای اولین بار برات با سشوار موهات را خشک کردم
خیلی استقبال نکردی
همش فرار میکردی و از صداش میترسیدی....
دختر قشنگم...
مهربانم....
مراقب باش؛
دست روزگار هلت میده ...
ولی قرار نیست تو بیفتی ...
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری ...
به همین سادگی ...