زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

فتیله جمعه تعطیله

1392/6/14 14:29
849 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر قشنگترین دختر کره زمین

 

٨/٦/٩٢

 

میبینی چقدر زرنگم هفته بعدی هم جمعش اومد من هنوز تو هفته قبلمنیشخند

 

 

خوب چکار کنم هم خیلی شیطون شدی و هم دو تایی سرما خوردیمنگران

 

 

امیدوارم وقتی این پست را میخونی بدون غم و درد باشی ماچ

 

 

 

روز جمعه صبح رفتیم تا بعد از ظهر باغ عمه زهرا و برگشتنی

 

novo22 

 

رفتیم باغ ثنا جون را آب دادیم ....

 

 

حالا بیا ببین چکار کردی..

 

 

 

خوشمزه 

 

بغلبغلبغلبغلبغلبغل

 

 

یکم تو باغ عمه زهرا قدم زدی بابایی هم با عمو مرتضی کلی

 

 

گردو چیدن من و تو هم تماشاشون کردیمعینک

 

 

 

اینم عکسهای شما...

 

 

بفرما هلو خوشمزه

 

 

 

 

 

میخوای بپری پایین و بهت میگم نپر خطرناکه..

 

 

 

 

ریگها را بر میداری و پرت میکنی و از ته دلت میخندی...قهقهه

 

 

 

 

05 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجا داریم آبیاری قطره ایی انجام میدیم... 

 

 

 

 

  و شما طبق معمول شدی ماهی خوشکله...01

 

دستت را میگیری زیر آب و میزنی به دهنت و صورتت..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تا یک ساعت کارت فقط همین بود ..

 

 

 

 

 

ببین از آفتاب سوختی حرف منم که گوش نمیکنی.... 

 

 

 

 

92/6/11

 

 

 

روز دوشنبه اقاجون جعفر قربونی داشت به بابایی گفت بیا سر گوسفند را ببر

 

برای همین اومد دنبالمون رفتیم اونجا بعد از کباب کردن جیگر گوسفند و خوردن

 

یه آبگوشتی چرب و چیلی گوشتها را قسمت بندی کردند و دادیم به هر کس که

 

مستحق بود..ساعت 7 بعد از ظهر رفتیم خونه خاله زهرا تا

 

(البته خونه که نه ساختمان نیمه کاره) کاچی بپزیم جاتون خالی تو هم

 

تو پارک کنار ساختمان کلی سرسره بازی کردی..خلاصه اینکه خاله عروسی کنه

 

 بیا بشین تو خونشون ما با شما بچه ها بند و بساتی داریم هر موقعه بریم خونه خاله...

 

راستی چن روزی هست من و تو به شدت سرما خوردیم و اصلا حال نداریم.

 

یه کار خطرناکی که انجام میدی اینکه :

 

وقتی میگذارمت روی تاب نمیگذاری کمربندت را ببندم و حین تاب خوردن میپری

 

پایین و چنان ذوقی میکنی که نگو ..فکر کنم میخواستی پسر بشیمتفکر

 

 

امان از دست تو و کارهای خطرناکت...

 

 

 

لواشک میخوری در حد المپیک

 

اصلا هیچ عکس العملی هم نشون نمیدی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قربون اون دستهای کوچولوت برم با اون لواشک خوردنت ..

 

 

 

 

 

 

 

وقتی خونه مادر جون هستیم فقط به دنبال مرغ و خروسهای مادر جون.

 

 

بیچاره ها

 

 

 

 

 

 

 

 

فقط کاشکی این بنا بیاد و زودی حیاط را درست کنه تا من خیالم راحت بشه...

 

 

چون می ترسم بیوفتی روی سنگها و دست و پات بشکنه...

 

 

 

 

 

اینم گوسفند فداکار که بابایی ذبحش کرد....

 

 

 

تو هم بعد از عملیات اومدی ولی تعجب کرده بودی شدیدتعجب

 

 

 

 اگه تو نباشی زندگی برام تمام میشه

 

بغل 

 

 

 

بلاخره این پستم گذاشتمهورا

 

 

ببخشید اگه دهنتون را آب انداختمخوشمزه

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مهسا زمانی
14 شهریور 92 17:32
سلام به شما دوست عزیز وبلاگتان خیلی قشنگ بود استفاده کردیم ان شااله کانون خانواده ات پر نور و شادی منم به شما یک هدیه میدم که انشالله خوب ازش استفاده کنید لیستی از محصولات شرکت ماست هم برای پدران عزیز و هم برای مادران گرامی اگر محصولات ما عالی بود به دوستان خود معرفی کنید ممنون لینک لیست محصولات : http://www.tinylord.com/rK9 در صورت داشتن محصولات جدید ایمیل خود را در قسمت نظر دهی وارد کنید پیامک بزنید
مامان ثنا
14 شهریور 92 18:09
منم هلو میخوام


اخ الهی بمیرم حالا چکار کنم واقعا شرمنده دلت آب شد حالا گریه نکن دفعه دیگه برای شما هم میارم
یه بــــــــــــــوس بزرگ برای ثنا جون
مامان ثنا
14 شهریور 92 18:12
سلام مریم جون همیشه به گردش و
ثنا جون که معلومه حسابی بهش خوش گذشته
عزیزم انشاالله همیشه شاد باشی و شیطونی کنی


مرسی عزیزم.ثنا جون که نگو هر وقت میریم بیرون فقط باید همه چیز طبق خواسته اون باشه تا به هر سه تایمون خوش بگذره..
مامان حسین جون
15 شهریور 92 20:21
خداوند لبخند زد

دختر آفریده شد!

لبخند خدا روزت مبارک

روز دخترای گل مبارک




بسیار سپاسگذارم خاله جون
الهام (مامان امير حسين)
16 شهریور 92 13:58
سلام عزيزم
به به به مريم جون عجب پست خوشمزه اي گذاشته بودي!!
دخملي كارشو بلده!!
خوب باغ خودشه!!
يعني باغ خودشونه ديگه(امير حسين و ثنا)!!
چه لواشكي ميخوره!!
بيچاره مرغ و خروسا!
برا منم كاچي آودين؟؟
آهان خونه نبوديم؟
ايشالا زود زود بهتر بشين!


سلام الهام جون دهنت آب افتاد ببخشید دیگه
بله که بلده
قابل نداره تا خدا چی بخواد وقتی بزرگ شدند یا که اینطوری میشند
یا اینکه اینطوریو موهای همدیگه را میگشند.
الهام جون فقط دوست داره نگاهشون کنه خیلی ازشون میترسه بیوند طرفش میپره بغلم
اگه دوست داشته باشی دفعه بعد برات میارم
ممنونم بهم سر زدی..
ولی تازه گیها داری مشکوک میزنی
الهام (مامان امير حسين)
16 شهریور 92 23:27
ولی تازه گیها داری مشکوک میزنی


ترك كردم ديگه!!


آهان پس بگو؟
مبارکت باشه خوش به حالت چه اراده ایی
مامان محدثه
18 شهریور 92 2:24
ای جانم جیگر طلا عین محدثه عاشق لواشکی
الهی ایشالله زودتر خوب بشین
راستی منم هلو میخوام


بله خاله جون عاشقشم اونم چه جور
مرسی انشاالله
تشریف بیاورید خونمون تا براتون بیارم نوش جان کنید