زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

هفته ایی که گذشت

1392/6/9 13:19
803 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلطان قلبم                       سلام پادشاه زندگیم

 

 متحركة لسبونج

 

این روزها بیشتر از پیش شیطون تر و شیرین تر شدی..کارهایی میکنی

 

که من و بابایی همینطور شکه میشیم و نگات میکنی

 

بعضی وقتها هم مثل بمب از خنده می ترکیم...قهقهه

 

 

یعنی شیطون تر هم خواهی شد..سوال

 

عزیزم تو شیطونی کن ولی سالم باش ماچ

 

 

 بدو بیا ادامه مطلب:

 

 

 

خوش اومدی

 

 

 

متحركة لسبونج

 

 

جدیدا برات یه سیدی گرفتم به نام مهمان نا خوانده اصلا فکرش را نمیکردم

 

که اینقدر علاقه نشون بدی .اخه من دیدم سیدی حسنی نگو بلا بگو چون

 

حالت شعر و اهنگ داشت را خیلی دوست داری برای همین از فروشنده پرسیدم

 

که به حالت شعرِ و... گفت بله ولی نبود..اما شما چنان محو تماشا میشی که نگو ..

 

وقتی که تو سیدی باران میاد میگی با یعنی باران وقتی جوجه در میزنه و راوی

 

میگه تق تق ،تق سریع تقلید میکنی و وقتی جوجه میگه جیک ،جیک، میگی

 

 جیک ،جیک ،جیک تو سه بار تکرار میکنی..گاوه که میاد در میزنه زودتر از اون

 

تق ، تق را گفتی صدای گاو را هم در اوردی مما ..خلاصه دیدن داره سیدی

 

دیدنت کلی میخندیم..روزی ده بار باید ببینی جالب اینجاس که هر چی از این

 

سیدی یاد گرفتی را من بارها برات گفته بودم ولی علاقه ایی نشون نمیدادی ..

 

 

 

موقع تماشای سیدی...قبل از اونم برامون کلی نانای کردی...

 

 

 

 

 

 

 

 

winnie513.gif

 

 

 

 

 

 

 

 

روز یکشنبه رفتیم پارک

 

 

اولین بار بود سرسره مناسب شما و استاندار دیدم تو هم خوشت

 

اومده بود و فقط سرسره بازی کردی خودت بدون کمک ما میرفتی بالا و میومدی پایین..

 

یه بچه هم گم شده بود که با کمک اقاجون جعفر خانوادش پیدا شدند...

 

 

این شکلی میرفتی بالا ..بابا رسول هم مواظب بود نیفتی..

 

 

 

 

 

 pooh085.gif

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

smiley

 

 

 

 

 

 

 ریاضیدان معروف ::::

 

ثنـــــــــــــــــــــــــــــــــــا

 

به افتخارش دست ،جیغ، هورااااااااا

 

 

 

 

 

 

 

 

 1.gif

 

 

 

  

 

 

٤/٦/٩٢

 

 

روز دوشنبه یه کاری کردم که هنوز که هنوزه دستم درد میکنه...بازار یکم خرید داشتم تو را

 

 هم با خودم بردم از اونجایی که داخل کالسکه نمیشینی و با اتوبوس می خواستم برم

 

نبردیم خلاصه 4 ساعت بغل من خوابیدی بیدار شدی سوپ خوردی نان خوردی و کلی هم

 

خریدم سنگین همه را پیاده اومدیم دیگه رسیدم خونه تنها کاری که کردم لباسم را عوض

 

 کردم و افتادم زمین تو هم کنارم خوابیدی شیر خوردی و خوابت برد. وقتی بیدار شدم دیدم

 

گردنم و دستم تکون نمی خوره خلاصه هر طور بود مشغول جمع و جور کردن شدم..

 

 

 

 توی این دو تا عکس شب توی پشه بند و یه خواب ناز بعد از خستگی روزانه

 

 

 

 

 شب هم ساعت 10 خوابیدیم از فرط خستگی..اونوقت بهم میگند چرا خودت

 

کارات را انجام نمیدی چرا ماشین تک سر نشین میارید تو خیابون وقتی که مسیرم

 

اتوبوس نداره چکار کنممتفکربا یه بچه کوچولو که بغل کسی بجز خودم نمیره هر

 

 چه عمه هام اصرار کردند که بیا بغل ما نرفتی یکم فقط وقتی خواب بودی بغل عمه زهره

 

 رفتی اونم چون جا به جا شده بودی سریع بیدار شدی..یک ربع هم بغل زینب تمام شد..

 

 

 

 

صبح روز سه شنبه از خواب بیدار شدم و چونکه از یک ماه قبل پریسا و حمید عروس و داماد

 

جدید را برای روز سالگرد ازدواجمون دعوت کرده بودیم برای نظافت کردن پا شدم

 

 حالا دست و گردن مگه تکون می خوره..ولی از رو نرفتم تا تونستم نظافت

 

کردم ساعت 10 شب تمام شد ولی دست دردم ادامه داشت..تو هم دختر خوبی

 

بودیاصلا اذیت نکردی تازه کلی کمکم کردی..اسباب بازیهات را جمع و جور کردی

 

و سر جاشون گذاشتی قربونت برم عزیزم..بغل

 

وقتی میخواهیم غذا بخوریم تو پهن کردن سفره کمک می کنی میای

 

و با انگشت اشارت میزنی به شکمت و میگی من یعنی بدید تا من ببرم

 

 من هم بهت نه نمیگم خیلی اینکار را دوست داری و ذوق میکنی..

 

 

 

راستی یک ماهی میشه که فقط موقع مهمانی مامیت میکنم

 

موقع جیش کردن میبرمت دستشویی تو هم خیلی اینکار را دوست داری..

 

شب تا صبح هم تو رختخوابت جیش نمیکنی ..فقط کاشکی هر چه زودتر

 

خودت خبرم کنی تا هیچ کدوم اذیت نشیم...فدات بشم من...

 

 

 

 

 

 

٦/٦/٩٢

 

 

 

روز چهارشنبه زودتر از هر روز از خواب بیدار شدم یکم از کارام مونده بود و میخواستم

 

غذا بپزم تا بیدار نشدی ..قرار بود برای شام مهمونها را ببریم شب نشین ولی چونکه

 

تا اون روز نتونستیم ماشین بخریم نرفتیم و قرار شد من خودم شام بپزم ..

 

شام خورشت سبزی ،برنج،ته چین مرغ، یه ژله خوشکل اونم چه ژله ایی تزریقی،

 

 

که نخل وسطش بود .سالاد، نوشابه فقط حیف که ازش عکس نگرفتم...

 

بعد از شام با ماشین مهمونامون رفتیم یه گشتی زدیم

 

خیلی خوش گذشت ..جاتون خالی..

 

 

قربون خندیدنت برم با اون دندونای سفید و براقت

 

 

اگه تو نبودی که ما بیرون نمیرفتیم خدا را شکر که هستی ..

 

 

 

 

 

 

 

یه نفر اواز میخوند تو هم جو گیر شدی و شروع کردی به نانای کردن..

 

 

 

 

بابایی پرتت می کرد بالا و با سرش قلقلکت میداد تو هم کلی خندیدی..

 

صدای خندیدنت فضای اونجا را پر کرده بود...

 

امیدوارم هیچ موقعه ناراحت نباشی و بخندیییییییییییییییییییی

 

 

 

 

 

بیچاره بابایی از بس بردیش بالا پله و اوردیش پایین...

 

 

 

 

به سرعت نور میرفتی بالا کلی خندیدیم

 

 

 

 

 

 

           

 

 

 

روزی چندین بار میای و ازم میخوای که دفتر و مداد بهت بدم تو هم دستت را میگذاری

 

 

 روی دفتر و دورش را میکشی و ذوق میکنی همیشه هم باید سرسره و تاب بکشی.

 

من که باورم نمیشه ... انگار امسال خیلی زود گذشت

 

البته بایدم همینجور باشه آخه همسفر زندگی بودن با دختر شیرین

 

 و خوشمزه یی مثه شما همش خوشگذرونیه..

 

 

 smileyاینم تویی تا تلفن خونه زنگ میزنه سریع بر میداری و میگی الو..


 

 

smiley اگه مبینای بیچاره یا هر کس دیگه وسایلت را برداره..

 

 

smileyاگه من و بابایی به حرفت گوش نکنیم..smiley

 

 

 

smileyاگه هر کاری باب میلت باشه دیگه رو ابرهاییsmiley

 

 

 

 

اینم من و تو موقعی که بابایی برای مهمانها میوه گرفته بود دویدی

 

 طرف بابایی و گفتی اپل من و بابایی

 

حالا خوبه بابایی سیب خریده بود وگرنه که هیچی چند بار تکرار کردی وقتی سیب

 

را دیدی گرفتی و رفتی من و بابایی فکر میکردیم همینطوری میگی ولی تا که سیب

 

را دیدی متوجه شدیم که همون اپله حالا از کجا یاد گرفتی از سیدی

 

تراشه های الماس دو تا دوست سیب را نشون میدند و میگند اپل..

 

 

 

هـــــــــــــــــــــــــــــــورااااااااااااااااااا افرین باهوش جانم...

 

ماشاالله....

 

 

 

وای چه پست طولانی فکر کنم یه عالمه دیگش را هم ننوشتم متفکر

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان اهورا
9 شهریور 92 18:01
سلام مامانی...ما تازه شما رو پیدا کردیم.اگه با تبادل لینک موافقید به ما سر بزنید و خبر بدین تا بیشتر با هم در ارتباط باشیم...


با افتخار شما را لینگ کردم.
مامان حسین جون
9 شهریور 92 22:31
بارک الله، آفرین و احسنت به ثنا سوگلیمون ماشالله وهزار ماشالله به هوش واستعدادت و زرنگیت عزیزمایشالله که همیشه تنت سالم ولبت خندون باشه ثنا جونم


ممنونم خاله جون
انشاالله که همه بچه ها و پدر مادراشون صحیح و سالم باشند
مرسی خاله جون که بهمون سر زدی
نسرین(مامان پریا)
10 شهریور 92 16:03
هزار ماشاا... به دختر باهوشم.تو این هفته حسابی به گردش بودی عزیز دلمهمیشه خوش باشید گلمراستی مریم جون دستت بهترهمنم تا پریا را بغل می کنم به همین روز میوفتم


مرسی از لطفتون
انشاالله و همچنین
خدا را شکر بهتره..ببوس پریا جونم را
زعفران بانو
10 شهریور 92 17:23
از ادیتهای عکستون استفاده کردم واقعا خوب بود مرسی


خواهش میکنم قابل شما را نداشت
الهام (مامان امير حسين)
11 شهریور 92 17:30
سلام مريم جون
خوبيد!!؟؟
ببخشيد تورو خدا
ثنا خوبه؟
من اومدم


سلام خانم خانما
خدا را شکر چه عجب
شما خوب باشید ما هم خوبیم
الهام (مامان امير حسين)
11 شهریور 92 17:38
حالا ثنا نگو بلا نگو ...
چه قري ميده!!
دلمو بردي ثنا خاله!
عصبي نشو مريم جون
ميگفتي با هم ميرفتيم خريد اونوقت دستت درد نميگرفت!
جدي تو كالسكه اش نميشينه؟چرا؟
آفرين
معلومه ديگه خانم شده!
كمك كه ميكنه جيششم ميگه!
دستت درد نكنه مريم جونواقعا كه!!
مهموني ميگيري غذاهاي خوشمزه ميپزي منو دعوت نميگيري!منم قهر!
آفرين به هوشش
آفرين دخملي تو خودت يه اپل ردي كه من ميخوام ايتت كنم!!
به به
چقدرم فرش فرشه!




میبینی چه قری میده
عصبانیت که چیزی نیست این بازی هر روز منه
دفعه دیگه خواستم برم میبرمت من امیر حسین جون را بغل میکنم شما هم ثنا جون را
چونکه خودمون زیاد نگذاشتیمش تو کالسکه اونم نمیشینه مسیر خونمون طوریه که نمیشه گذاشتش تو کالسکه وقتی هم می خواستیم بریم پارک بدون ماشین بودیم نمیشد ببریم این شد نتیجش
الهام جون نبودی دعوتت کردم حالا قهر نکن اینبار که خواستم مهمونی بگیرم دعوتت میکنم
خدا را شکر بهتره
ولی دو تایی با همدیگه سرما خوردیم و بدجور افتادیم
الهام (مامان امير حسين)
11 شهریور 92 17:39
راستي دست و كتفت بهتره؟؟
حقته چون منو نبردي!


خوبم ای دشمن
بابای ملیسا
11 شهریور 92 19:53
سلام . ضمن تبریک به خاطر نوشته های زیباتون ، وبلاگ ملیسا خانم به روز شد . ممنون می شم اگر به کلبه مجازی دردونه این حقیر قدم بزارید و با گذاشتن یک یادگاری ، خاطره ای شیرین برای فردای ملیسا رقم بزنید . ممنونم از لطف شما .


بابای ملیسا نمیدونم چرا وبلاگتون باز نمیشه اگه میشه ادرس بگذارید
نازنین (مامان ثــــــــــــنا)
12 شهریور 92 13:30
عجب هفته ی پر مشغله ای داشتی مریم جون.......
دستت بهتر شد؟.....منم ثنا توی کالسکه نمینشست ...همیشه بغلم بود ولی درد نمیکرد.....
همیشه به خوشی و گردش ثنا جونی


من تقریبا همه هفته هام همین شکلیه
مرسی خدا را شکر بهترم
از دست این دو ثنای خوشکل و مامانی
الهام (مامان امير حسين)
13 شهریور 92 16:12
سلام مريم جوني
خوبي؟؟
بهتري؟؟
ثنا بهتره؟؟
ميخواي سوپ بپزم براتون؟
چند بار اومدم و ميخواستم قالب جديدتونو تبريك بگم يادم ميرفت!!
مبارك قالب جديديتون!!


سلام مرسی اصلا خوب نیستم انگار یه تریلی از رو بدنم رد شده..ثنا بدتر از من
دستتون درد نکنه به قول شوهری از بس سوپ خوردیم شبیه سوپ شدیم
سلامت باشید ممنونم نظرت چیه خوبه یا که عوضش کنم
بـــــــــــــــــــــــوس
فاطمه
13 شهریور 92 21:58
♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂ آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o♂
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o
o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o
o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o آپــــــــــــــــــــــــم o♥♂o♥♂o♥♂o♥♂o


اومــــــــــــــــــــدم o♥♂o
o♥♂o اومــــــــــــــــــــــدمo♥♂o
o♥♂o♥♂o اومـــــــــــــــــــــدمo♥♂o♥♂o