زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

یه دختر دارم شاه نداره

1392/3/22 19:13
799 بازدید
اشتراک گذاری

totalgifs.com verao gif gif menina pegando sol.gif 

یه دختر دارم شاه نداره

 

سلام و هزاران سلام

 

٢١/٣/٩٢

 

دیروز صبح رفتیم خونه خاله منیژه و با همدیگه کیک پختیم

 

خیلی خوشمزه شده بود جاتون خالی.

 

تا بعد از ظهر اونجا بودیم و شما کلی با مهدی و زهرا بازی کردی

 

ولی حیف که مهدی خیلی خیلی لجبازه و تو هم داری

 

از اون یاد می گیری

 

نمی دونم چکار کنمگریه

 

 

بعد از اونجا رفتیم خونه مادر جون چون اقاجون مریضه رفتیم

 

احوالش را بپرسیم البته با بابا رسول با ماشین خاله!!!

 

یکم اونجا نشستیم بابا رسول رفت ماشین خاله را داد .

 

من و تو هم منتظر اقاجون حجی موندیم بیاد دنبالمون بریم

 

خونه عمه رضوان ...اونجا که رسیدیم انگار وصلت کرده بودند

 

 به برق یه عالمه سر و صدا کردی و روی دو تا پاهات

 

بالا و پایین می پریدی ..و سرت را به طرف راست و چپ

 

می چرخوندی و قهقهه می زدی !!!البته این را بگم که این کارها

 

را چند روز بود وقتی سیدیت را برات میگذاشتم داشتی

 

تمرین می کردی تا بلاخره موفق شدی ..وای که چقدر قشنگ روی

 

انگشتهای پات می ایستی و دور خودت می چرخی...

 

و سر سری می کنی.از بس این کار را انجام دادی

 

دیگه نمی تونستی تعادلت را حفظ کنی مرتب می خوردی

 

زمین و می خندیدی از رو که نمی رفتی باز این کار را تکرار می کردی.

 

بعد از اونجا نزدیک خونشون یه پارک بود شما تا سرسره دیدی

 

چنان ذوقی کردی که نگو !!!!!

 

 

پیاده شدیم ولی اصلا استاندارد نبود یه چند باری سر خوردی

 

ولی من و بابایی به این نتیجه رسیدیم که شما را ببریم جای دیگه

 

وقتی دیدی از سرسره ها دور شدیم کلی گریه کردی

 

حالا هر چقدر من و بابایی بهت میگیم

 

میبریمت جای دیگه اصلا توجه نمی کردی

 

و فقط تو ماشین پشت سرت را نگاه می کردی ..

 

خلاصه تا رسیدیم اون یکی پارک اصلا انگار گریه نمی کردی 

 

چنان ذوقی کردی که نگو من و باباییتعجب

 

 

پریدی تو بغل بابا رسول و با دست سر سره ها را نشون میدادی

 

کاش فقط سرسر بازی می کردی پا میشی و برای

 

خودت راه پله ها را میگیری میری بالا بابا رسول بیچاره هم

 

به دنبال شما من پایین از ترس  فقط به بابایی میگم دستش

 

را رها نکن ولی بابا رسول هم عین خودت از هیجان خوشش میاد

 

 شما را گذاشته بود به امان خدا.

 

من که از ترس فراموش کردم عکس بگیرم

 

قسمت جالبش اینجاس که دیگه بقیه یادشون میره که اومدن پارک

 

فقط به شما خیره میشند شما هم سر می خوری پایین سریع پا

 

میشی میدوی راه پله ها را میگیری میری بالا!!

 

بد جور عاشق سرسره بازی هستی..

 

 

 

این عکس چند روز قبل می باشد.

 

اون راه پله های پشت سرت را تند تند میری بالا منم و بابا

 

از ترس سرخ میشیم سفید میشیمعصبانی

 

٢٢/٣/٩٢

 

امروز گذاشتمت خونه مادر جون و با خاله رفتیم

 

 میدون امام چرم بخرم خاله برام کیف بدوزه .

 

چند بار زنگ زدم که ثنا جون گریه نمی کنه حالش خوبه گفتند:

 

 اصلا انگار نه انگار که تو نیستی .

 

البته این عکسها را زهرا خاله گرفته زیاد کیفیت نداره.

 

از وقتی که من رفتم و برگشتم توی این طاقچه بازی می کردی...

 

مادر جون رحل قران و قران را اینجا می گذاره.

 

کارات را ببین...

 

قربونت برم ..که اصلا به روی خودت نمی اوری که مامانت نیست.

 

 

 

 

با اون قیافت اخر یه روز می خورمتخوشمزه

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

من عاشق(ستاره)
24 خرداد 92 12:20
سلام مامان ثنا.ماشالله هزار ماشالله به سوگلی نانازتون.خدا حفظش کنه.
مرسی که بهم سر زدی.از اون خاطره رد شو.گیر نکن تو خاطره 5
پیش ما بیا[بوسه]


چشم حتما میام..
مامان حسین جون
25 خرداد 92 8:58
بله عزیزم بچه ها وقتی مامان جونو ومادرجونو ببینن بی خیال مامانشون میشن


اییی گفتی دیگه مامان کیه..
ممنون خاله جون بابت حضور گرمت
الهام
26 خرداد 92 12:14
منم ميخورمش اين شيطون بلا رو!!!



خاله جون نمی تونی منا بگیری خیلی تند میدوم