اولین کفش سوتی
سلام به فرشته مهربونم
ببخش دیر به دیر میام این روزها سخت در گیر فراهم کردن وسایل تولدت هستم ..عکسهای اتلیه روز شنبه اماده شد خیلی قشنگ شدند...
ولی متاسفانه وقت ندارم برات بگذارم سر یه فرصت مناسب انشاالله.....
الان هم این شکلی خوابیدی...
تولدت روز جمعه ساعت چهار بعد از ظهر...
دوستان تشریف بیاورید...بفرمایید تولد....
خوب عزیزم اصل مطلب اینکه..امروز رفتیم با خاله و مادر جون میدان امام برات یک جفت کفش سوتی خریدیم..وای که چه ذوقی میکردی ...تند تند راه میرفتی و از صداش خوشت اومده بود...
وقتی همچین کفشی را پای یه بچه ای میدیدم میگفتم که چه اعصابی مامان باباش دارند...الان میبینم که صدای همون کفش ازار دهنده چقدر دلنوازه
قربون اون پاهای کوچولوت نانازی من..
عکس گرفتم بعدا میگذارم......
فقط 2 روز دیگه مونده که به دنیا بیای ...
وای که اون روز برای من و بابایی چقدر شیرین بود....
یادش بخیر...
خدایا شکرت....
بوسسسسسسسسسسسسسس