ثنا جون در 21 ماهگی
نمی بینم زیبایی های دنیا را انگاه که تویی زیبایی های دنیایم.
نمی شنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!
آن عشقی که میگویند تو نیستی ،
تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!
از نگاه تو رسیدم به آسمانها ،
آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!
باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !
قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره
هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!
و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ،
و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است
پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی
که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش
نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ،
و گرم ترین لحظه ها !
بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !
و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ،
هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!
ای همه عشق و هستی من...سلام..
چند روز پیش وقتی بابایی از سر کار اومد و وارد سالن شد و طبق معمول
پخ کردی و ترسوندیش ازش پف خواستی(پفیلا)بابایی بهت گفت پول نداشتم..
صبر کن شب بشه ماه بیاد تو اسمون صبح بشه خورشید بیاد از پشت کوه بیرون
برم سر کار پول بگیرم برای ثنا جون بَبَه بخرم...
یکم به بابایی نگاه کردی و بعد تا یکساعت میگفتی ماه..خورشید..بابایی..کار...پول..بَبَه
مامان جون هم که اومد براش توضیح دادی و کلی بوست کرد..
بابایی هم فردا با کلی پفیلا اومد خونه...تو هم بوسش کردی و مشغول خوردن..
چند شب پیش روز جمعه از خونه عمه زهره بر میگشتیم و مثل همیشه
تو اسمان دنبال ماه می گشتی..و میگفتی مامانی ماه پو..(کو)من دیدم هوا ابره
گفتم که ماه رفته پشت ابرها مخفی شده تا فردا شب بیاد بیرون و پخ کنه دل
ثنا جون تا بترسه...یکم نگاه کردی و فکر کردی و بعد تا دم در خونه
گفتی ..مامانی،ماه.ابر..پَخ
اینجا هم داشتی از میان کارتهات برف..ادم برفی..ورزشکار..وزنه بردار..اسب سوار
را پیدا میکنی .نمیدونم چرا به اینها علاقه داری..
دیشب از میان کارتها اسمان، ابر،برف،باران،خورشید،ماه،را گذاشته بودی کنار همدیگه
و برایخودت توضیح میدادی و اسمان را نشان میدادی...من که اینها بهت یاد ندادم
خودت یاد گرفتی.. اگه یکی از اسباب بازیهات شمارش کم باش انقدر دنبالش میگردی
و میگی مامانی پو ،مامانی پو،بابای پو حتی میای من و بابایی را بلند میکنی تا ببینی
یه موقعه زیرمون نباشه.اگه بهت بگم اسباب بازی ها را جمع کن مهمان داریم
سریع جمع میکنی البته میای دست منم میگیری و میبری بهت کمک کنم.
وقتی با هوش چین بازی میکنی مثلا اسب را بر میداری و میگی پو و انگشت من را می گیری
میگذاری روی گزینه اسب و اسبی که دستتته را میگذاری سر جاش و برای خودت دست میزنی..
خیلی وقتها میدوی میای منا بغل میکنی و بوسم میکنی دلم میخواد لهت کنم انقدر فشارت
بدم تا کسی نتونه تو را ازم جدا کنه.
مهمان بیاد خونمون بدو بدو میای و ازم بشقاب می گیری میبری تا منم میوه بیارم..
اگه کوچکترین اشغالی ببینی توی خونه افتاده سریع بر میداری و میندازی سطل اشغال.
البته خودت ریختی ..
دیروز 92/11/14 داخل اتاق بودم اومدم دیدم دستمال برداشتی داری لپ تاپ را پاک میکنی
خودت لواشک مالیده بودی بهش ..کلی دستات را بوس کردم یعنی یه کارهایی میکنی
که دلم برات ضعف میره..
تلفن زنگ بزنه سریع بر میداری و میگی اجی بیا...اگه اجی نباشه میگی عمه..اون نبود دایی..عمو و منم این شکلی.
لباس میاری بهت بپوشونم .میگم برای چی لباس بپوشی .میگی اجی.
کلمه های جدید...
جیر= زیر
عگب یا عقب=موقعی که میخوای عقب بری..میگی و میری.
بله یا بل =فقط موقع عمو زنجیر باف گفته میشه.
فعلا یادم نمیاد انشاالله بعدا..
وقتی داشتم لباسی که پوشیدی را برات میدوختم بهت گقتم این مال ثنا خانمه..
کلی ذوق کردی و مرتب تکرار میکردی مامانی .این .من.. و دستت را میگذاشتی روی سینت..
اینم از اجازه گرفتنت که منا کشته..
بهت میگم بخند ازت عکس بگیرم..فدای اون خندیدن الکیت بشم..
تا که میخوای نقاشی بکشی هر اسباب بازی که کنارت باشه بر میداری و اینشکلی
دورش را میکشی.
فدای اون دست کوچولوت..
عکاس معروف ثنا جون
اگر میخواهید عکسهای زیبایی داشته باشید از هم اکنون اقدام کنید و نوبت بگیرید..
چون شب عیده و وقتها پر میشه نگید نگفتیم..
اینم یه شال زیبا مامانی بافتم برای بابایی ولی بردیم کادو تولد داود.
یکی دیگه ببافم برای بابایی..
عزیزم الان که دارم برات مینویسم خواب هستی ٩٢/١١/١٥
دیروز دوباره غافل گیر شدیم صبح از خواب که بیدار شدم دیدم عه ..کلی برف اومده..
و هوا خیلی خیلی سرد شده..ما هم عین این برف ندیده ها از کنار پنجره تکون نخوردیم..
بیچاره بابایی که توی این سرما باید بره سر کار...
مثل همیشه از بس گفتی برف بردمت بیرون حالا مگه میومدی تو کلی گریه کردی
می خواستی بخوابی روی برفها و بازی کنی اخر اوردم برات تو سالن و
تو هم تا تونستی توپ درست کردی و بازی کردی..
اینجا داره برف میباره روی صورتت دستات را اوردی بالا...
خدایا شکرت بابت این همه خوبی..
اینم از رد پای دخترم .
اینم به قول خودت پوپ...
طرز تهیه پوپ...
عسل..گردو ،بادام،فندق،پسته،شادونه.همه را اسیاب کرده با عسل مخلوط میکنیم
و به شکل پوپ گردش میکنیم.تنها چیزی که ثنا جون دوست داره و میخوره..
نوش جونت عزیزم...
زندگی میکنم و برایش دلیل هم دارم
دوست داشتن تو و بابایی..
یکسال و 7 ماه و 18 روز و 1 ساعت..