زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

رد پای جا مانده در برف

1392/10/21 10:30
1,029 بازدید
اشتراک گذاری

مثل بارون با صفایی

مثل برف سفید و ماهی

مثل گل خوشبو و زیبا

مثل گل تو قلب مایی

چه بخواهی ،چه نخواهی

تو عزیز دل ماییقلب

 

ادامه مطلبِ: کاملا برفی

مواظب باش سر نخوری

 

 

 

 

 خوش اومدی عزیز دلمبغل   ماچ

 

تو اگر باز کنی پنجره ایی سوی دلت

می توان گفت که من چلچله باغ توام


 

 totalgifs.com boneco-de-neve gif gif bonecodeneve06.gif

 

 

 

روز دوشنبه 92/10/16 خدا یه هدیه تولد خوب بهم داد..

باور نمیکنی چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم داره برف میاد در حد ذوق مرگ..

هم  برای اینکه چند سالی بود اصفهان برف نیومده بود و هم برای اینکه تو

برای اولین بار برف زندگیت را میدیدی.بعد از خواب عصرانه شال و کلاه کردیم

و رفتیم میان برفها تا پات را گذاشتی توی برفها از صدای برفها زیر پات سریع

برگشتی و پشت سرت و زیر پات را نگاه کردی تعجب کرده بودی که چرا صدا میکنه..

ولی باز برگشتی و به راه خودت ادامه دادی کلی تو برفها راه رفتی و دویدی و

یکمم نشستی تو برفها...

 

رد پای ثنا جون در برف

 

 

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف

سخت محتاج به گرمای توام بغل

 

 

 

 

از خواب عصرانه که بیدار شدی اول بردمت روی پشت بام

که قانع نشدی بردمت بیرون جلوی در.

 

 

 

 

 

 

 به دستکشت نخند که بزرگه اخه کوچولوها را داخل ماشین جا گذاشتیم.

مجبور شدم دستکش سال بعدت را دستت کنم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عکسهای بیرون خونه.امامزاده چقدر زیبا شده بود.. 

 

 

 

 

قربونت برم که نشستی توی برفها و محکم یکم برف را گرفتی دستت منم

برای اینکه سردت نشه دو تا گلوله برف درست کردم و دادم دستت و رفتیم

پایین خونه مامان جون هر چی اقاجون و مامان جون میگفتند چی دستته میگفتی

پوپ (توپ)میگفتند برفه تو باز نه نه نه..منم گفتم عزیزم برفه شکل توپ شده...

که دیگه رضایت دادی..

 بیشتر وقتها میگی چرا اقاجون بهت دست میزنه چونکه یکم حرصت میده اقاجون

برای اینکه باهاش دوست بشی مجبوره  شکلات،بیسکویت،و پسته و غیره همیشه

همراهش داشته باشه تا که بهت میده بوسش میکنی و باهمدیگه شروع میکنید

بازی کردن.جیغ زدن و  خندیدن...


 

 

 

 

 

 

 

داستان همین جا تمام نشد تازه یادگرفتی بگی برف جیغ و گریه که بریم برف..(بف ،بف)

منم بردمت پشت پنجره البته روز سه شنبه 17 دی.که از شانس خوبت اون

دو تا اسب هم اونجا بودند چنان ذوقی کردی که نگو..


من و ثنا جون در حال دیدن برف 

 

 

 

اسب نی نی به سرعت برق و باد میدوید بچه ها داشتند ادم برفی درست می کردند

پا به فرار گذاشتند ولی تا میرفت بر میگشتند..خیلی صحنه زییبایی بود . 

 

 

 

 

باز دوباره گریه که پالتو بپوشونم بریم بف ببین چه اشکی میریزی.

حالا خوبه اصلا تا حالا برف ندیدی وگرنه من بیچاره بودم.

 

 

 

 

اینم از ساعت 12 به بعد نیمه شب که مجبورم کردی برم از بیرون برات برف بیارم.

 

 

 

 

 

ثنا جون مشغول درست کردن ادم برفی.

 

 

 

 اینم دو تا ادم برفی کوچولوی خانگی.خنده

 

با کمترین امکانات.نخند مگه چیه ؟

اخه بابا خوابه و من و تو داریم شیطونی میکنیم منم مجبور شدم

با تکه پارچه و دکمه برات ادم برفی درست کنم..

 

 

 

 الهی فدات بم که ههر موقعه میخوای شیر بخوری باید یه چیزی ذستت باشه وگرنه

شیر نمی خوری اینجا عروسکت دستت بود که خوابت برد.

 

 

 

 

اینم از کار جدیدت یاد گرفتی در کمدها را باز میکنی اینجا رفتی در کمد را باز کردی

و یواشکی نشستی گوش پاکنها را برداشتی تا بکنی تو گوشت که مچت را گرفتم

تو هم کلی خندیدی.نشستنت منا کشته.

 

 

 

 

اینجا هم ساعت 1 نیمه شبه رفتی تو سبد و داری بازی می کنی. 

 

 

 

 

 

بعد از سبد بازی چنان گریه و شیونی راه انداخته بودی که نگو اخر بابا را بیدار کردی

ولی نفهمیدیم واسه چی بود فقط بهونه می گرفتی که اینا بدید .اینا میخوام

منم گفتم کاش لوس نشی و بعضی چیزها را بهت نمیدادیم...تا اینکه خوابت برد.کلافه

 

 

 

 

 

وااااای که از این کارت دیگه خسته شدم تو کابینت چینی ها کلافه

 

 

 

 

 

 

جدیدا تا میبینی لنز دوربین اومده بیرون این کار را انجام میدی بعد هم میای تا دوربین را بگیری.

که من فرار و ثنا جون به دنبالم..نیشخند

 

 

 

 

 

 

 

  

 قربون اون نگاه کردنت بشم این عکسا وقتی با بابا رسول بازی می کردی ازت گرفته.

 

 

 

 

  جا مدادی ثنا جون که به کمک خاله زهرا با چرم براش دوختیم.

مبارکت باشه.خیلی دوستش داری.

 

وقتی بهت گفتیم مال ثنا جونه دیگه ول کن نبودی همه جا دنبالمون بودی

تا تمام شد مداد رنگیهات را ریختی داخلش و بغلش کردی و بوسیدیش .من و خاله  تعجب خنده 


 

 

 

روز چهارشنبه 92/10/18

صبح زود با بایی که میخواست بره سر کار رفتیم خونه اقاجون جعفر تو راه فقط

جیغ و داد و ذوق کردی و گفتی بف،بف(برف)تا که رسیدیم و چون زود بیدار شده بودی

ساعت 8 بود که اقاجون بهت گفت بیا بغل من بخواب دویدی رفتی چند دقیقه بعد

اقاجون گفت خوابه پشتی بیار بزار زیر سرش تا دستم را بردارم..تعجبتعجب

 بعد از اینکه بیدار شدی بف می خواستی منم رفتم یه تشت برف از بیرون اوردم

تو و مهدی تا تونستید بازی کردی هر به چند دقیقه جلوی بخاری دستت را داغ

می کردی ولی چون کف خونه گرمایش بود زود اب شد..

 

ثنا تا این لحظه 1 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره.

البته این پست روز سه شنبه بعد از اینکه نی نی وبلاگ

وصل شد نوشته شد ولی اپ نشد. 

 

 

 ارزو میکنم غم های دلت بره زیر اولین برف زمستونی

و دلت سفید و همیشه بدون غم بمونهخنده

 

 

پروردگارا :ارامش را همچون دانه های برف ارام و بی صدا

بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار.قلب

امین.

 

 

کاش چیزی را فراموش نکرده باشم.. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان آیسلی
21 دی 92 17:12
آخی نازم فداش بشم شماهم هنرمند هستی عزیزم امان از این بهونه گیری های بچه ها
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
خدا نکنه عزیزم... هنرمند که نه ولی خوب یه کارهایی در حد اینکه محتاج کسی نباشم انجام میدم.. امان ولی خیلی شیرینه
الهام(مامان اميرحسين)
22 دی 92 0:30
سلام مريم جون خوبي؟ به به عجب شيطوني شده يه كاري كرده كه شما برف رو بيارين تو خونه!! شال و كلاه و دستكشت منو هلاك كرده! چه رو صندلي هم جلوس فرموده اند!! چه خبر؟؟ نگا شيطون چطور گريه ميكنه!؟ آدم برفيتونم خييييييييييييييلي قشنگه! عجب جامداديه!! خوش به حالت خاله!! من بخورمت كوچولوي بفي!!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام خوبِ خوب خدا را شکر فقط مردم از درد دندون... ما هم بیکار اوردیم میخوای خاله جون بدم واسه امیر حسین جونم قابل شما را نداره فقط دستکشش سال دیگه اندازه میشه بفرما جلوس بفرمایید در کنار هم خوش می گذره. چشماتون قشنگ میبینه.. خیلی قشنگه مگه نه بفرما نوش جانت خاله جون
آسمونی
22 دی 92 15:09
سلام خوشحالم که یاهاتون آشنا شدم . وقتی اومدم وبتون فهمیدم که قبلا هم اومدم.ایشالا خدا دختر کوچولوی نازتون رو همیشه براتون حفظ کنه ..خیلی ممنون که بهم سر زدید. میتونم بپرسم مشکلتون چی بود؟ البته اگه دوست نداشتین جواب ندین. بازم مرسی
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم منم همینطور. انشاالله شما هم نی نی دار شید.. مشکل من هورمون بالا بود و پولیپ داشتم اگه درست نوشته باشم تلفظش را... موفق باشی
الهام(مامان اميرحسين)
22 دی 92 21:32
خ ص و ص ي م م ن و ن
نسرین(مامان پریا)
23 دی 92 2:59
سلام خانومی حالا هی هنراتونا به رخ ما بکشید و ما هم هی حسرت بخوریم ثنا جونم چه ذوقی کرده از دیدن برفا کاشکی به ذهن منم رسیده بود برا پریا برف می وردم تو اتاق بازی میکرد مریم جون شما کجا میشینید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام عزیزم خوب چکار کنم تازه هنوز کلیش مونده نمیدونی چه ذوقی کرده هنوزم میگه بف منم میبرمش جای همیشگی پشت پنجره اپو میبینه اب (اسب)میبینه و بف...قاقا(کلاغ)قوقول(خروس)کلا یه باغ وحش داریم جلوی خونمون انشاالله دوباره برف میاد و شما هم میاری برای پریا جون بازی میکنه... خیابان جی ..خیابان طالقانی