ثنا جونم چرم دوز می شود..
سلام ای ماه بانوی من
سلام بر هنرمند کوچولوی من
باز هم پشتکار بیش از حد ..
باز هم هنر نمایی ....
باز هم کشیدن هنر نمایی ثنا جونم به رخ دیگران
میای ادامه را ببینی فدای اون چشمای کنجکاوت بشم....
خوش اومدی
قشنگم ،ملوسم ،بده ،لوپتا ببوسم
داشتم کمک خاله میکردم تا با چرم یه کیف بدوزیم اومدی اول یکم
بهمون نگاه کردی که چکار میکنیم و بعد به زور ازم گرفتی و نشستی
کیف را میدوزی باور نمیکردم که بتونی ولی با جدیت تمام سوزن را از این طرف
میکردی تو و از طرف دیگه میاوردی بیرون...اون لباسی که تنته تازه برات
گرفتم واسه زمستون ولی از تنت در نیاوردی مثل اینکه دوستش داری...
البته برا ی 4 سالگیت خوبه . شایدم اگه اینطوری غذا بخوری 5 سالگی خوب
دوستش داشتم خریدم مگه چیه سایز امسالت را تمام کرده بود..
فدای اون جدیتت بشم من قشنگم...
انگشتای پات را ببین همیشه وقتی یه کار جدی بخوای انجام بدی
و تمرکز بگیری عین ایی کی یو سان (نمیدونم درست نوشتم یا نه )
میشینی و انگشتت این شکلی میشه...
و اینم چند تا عکس از سمیرم که رفته بودیم
تو دوربین زن داداش زن دایی مونده بود...
ثنا کوه نورد میشود نمیدونم چه اصراری داشتی که حتما باید بری بالا..
خوشحال از اینکه تونستی قله را فتح کنی...
فکر نکنی بابایی فقط همین یه پیراهن را داره از عید تا حالا 4 تا پیراهن
براش دوختم از میان همه فقط همین را دوست داره...
مثل خودته.....
ای دو تا وروجک شیطون.....
یک دقیقه نشستی روی زمین فقط راه رفتی....
میخواستی بیوفتی تعادلت را حفظ کردی که مبادا دستت بماله به چمن ها
من میتونم...یکم دیگه....
بلاخره موفق شدم...اخ جون
اینجا فکر کردی یوسف خورده زمین ناراحتش هستی...و داری صداش میکنی..
نترس خسته شده دراز کشیده..
اینجا دیگه دستت مالید به چمن ها قیافت شده بود عین این چندشا
به کجا چنین شتابان...
ای خستگی ناپذیر....
پایان انشاالله همیشه خوشحال و خندان باشی
و درد و غم و غصه ازت دور باشه...
بگو امین یا رب العالمین....