گرفتن کادوی عید
سلام بر دختر یکی یک دونه خودم
نازتو برم الهی
امروز 28/12/91 مادر جون و خاله وجیهه به سلامتی رفتند کربلا تا که زیارتی کنند و با اقاجون و عمو ابوالفضل که اونجا هستند برگردند.....
دایی علی و زن دایی هم رفتند کاشان،مشهد،شمال...
سفرشون بی خطر جاشون سبز و خرم
از همین الان جای خالیشون را احساس می کنم....دلم برای اقاجون (بابای حودم) تنگ شده ....تازه مادر جون هم رفت اصلا عید خوش نمی گذره بدون اونها ولی دیگه چاره ای نیست...عوضش برامون دعا می کنند.....
این هم عیدی امسالت که زودتر بهت دادیم
مبارکت باشه...
خیلی دوستش داری عین یه کرم می خزی و میری داخلش و میای بیرون....
می بینی تو را خدا....
فینگیلی کمک مامانش موقع خونه تکانی
می بینی مامان چقدر بهم میاد مثل ماه شدم...
بعد از اینکه به مامانم کمک کردم غذاهام را خوردم و دارم بی بی انیشتن را نگاه می کنم...
قربوننننننننننننننننتتتتتتتتتت برم با اون نگاه کردنت.....
حالا می ریم برای گفتن یه حقیقت.....
...
...
...
...
...
این سبزه های زیبا که می بینید را مامانم واسه عید سبز کرده بود ولی گذاشتشون تو بالکن این شکلی شدند ..مامانم خیلی نارحت شد ...تمام زحماتش بی نتیجه موند....
ولی مامانم باز هم دست از تلاش بر نداشت و یکی دیگه کاشت ...
عکسش را بعدا می گذارم....
به امید دیدار...