زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

شروع فصل 11 زندگی

1391/12/26 16:05
528 بازدید
اشتراک گذاری

                                                    سلام به ناز دونه

                                   تولد تولد تولدت مبارک.......

مبارک مبارک تولدت مبارک.....     

هوراااااااااااااااا 

دخمل عزیزم فصل دهم :از کتاب پر رمز و راز زندگی زیبا وقشنگتو به پایان رسوندی و به سلامتی با کلی کارهای جدید و خاطره های خوب وارد فصل یازدهم شدی..

خدا را به خاطر دادن گلی به  زیبایی تو به من و بابایی شکر میکنم...

یادش به خیر پارسال همین موقعه ها بود که تو داخل شکم من در حال لگد زدن بودی برای خودت یه عالمی داشتی من هم برای اینکه خدایی نکرده بلایی سر تو بیاد تمام کارهای خونه را به مادر جون و خاله ها سپردم...

وکلی برای خودمون کیف کرده بودیم ....نیشخندنیشخند

و امسال تو فسقلی در کنارمون هستی ..قربونت برم بی نهایت....

دیشب رفته بودیم واسه مبینا که چند روزی هست مهمونمون شده خرید کنیم ..چه داستانی داشتیم ما از دست شما دوتا...اول بازار مبینا خانم ذرت شکوفه خواستند و باباییی هم واسش گرفت...

وقتی که دیدی مبینا داره همشونا می خوره چنان جیغی زدی که نگوگریه...و تا اخر بازار فقط کارمون شده بود دادن ذرت شکوفه یا همون پاپ کورن...به شما ناناسی...

میدونم واسط بده ولی چه کنیم که نه تو را می تونستیم چشمات را ببندیم تا نبینی مبینا چی میخوره و نه دهن مبینا را می شد بست ..خلاصه تا تونستی خوردی و تا که تو دستت نداشتی سر مبینا فریاد می زدی و یکی دیگه می گرفتی....من و بابایی کلافه

من هم فقط خدا خدا می کردم دل درد نشی....

چند تا از فروشنده ها هم از تو خوششون اومده بود و می گفتند چقدر نازه این بچه....خلاصه با چند تا تکه وسیله و دادن کلی پول به خونه برگشتیم....

واسه مبینا یه بلوز گرفتیم و یه اسباب بازی که میز ارایش و وسیله های ارایشی داره...

واسه تو هم یه استخر بادی...سطل اشغال و جعبه دستمال کاغذی به شکل گاو  ...یه شلوار لی خوشکل...یه سگ ... داخل اسباب بازی فروشی هم که رفته بودیم تمام اسباب بازی ها را می خواستی یکجا بغل کنی...

امروز هم برای اولین بار سوار اتوبوس شدی البته از سر فلکه اولی تا دم خونه که جمعا 10 دقیقه طول کشید ...تو هم فکر کردی مثل ماشین خودمون که تا سوار می شی شیر می خوردی، باید شیر بخوری...

با زحمت با زندایی تونستیم شما را راضی کنیم که نباید شیر بخوری...تا اینکه به خونه رسیدیم...این هم از بیرون رفتن ما ....

 

این هم عکس عزیزم موقع خواب امروز صبح 26/12/91

 

عزیزم ورودت را به یازده ماهگی تبریک میگویم انشاا... ماه خوبی برات باشه.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

جوک
26 اسفند 91 23:06
هروز با جدیدترین و خنده دار ترین جوک ها پذیرای حضور گرم شما هستیم ...
نازنین (مامان ثنا)
27 اسفند 91 2:08

جییییییییییییییییییییغغغغغغغ دسسسسسسسسسست هوووووووووووورررررررااااااااااا:
X
سلام عسلم مبــــــــــــــــارکت باشه ورودت ب یازده ماهگی .......هزار ماشالله دیگه داری به سالگرد تولدت نزدیک میشی گل من
انشالله 1100 سالگیت قشنگم
مامانی براش اسفند بدود

مرسی خاله جون می بینی چه زود بزرگ شدم...
انشاا.. عروسیم دعوتت می کنم...
من هر روز واسش اسفند دود می کنم ولی باز هم چشم می خوره...نازنین جون مرسی که همیشه به وبلاگ ثنا جون سر می زنی...


معصومه
28 اسفند 91 11:01
خدا یا زمان در گذر است
و مخلوقات در تغییر
و سال جدید در شرف حلول
و به ناچار 
تغییر تغییر تغییر
پس برایت ارزومندم که زندگیت به بهترینها تغییر کند. . . .
عید پیشاپیش مبارک عجیجممممم


عید شما هم مبارک خاله معصومه مواظب دوست من باش..
طنین
28 اسفند 91 13:54
سلام ثنا جون میشه لطف کنی بگی چطوری عکساتو از کامپیوتر به وبلاگت میزاری


خاله ادرست درست نبود نتونستم به وبلاگت بیام اینجا برات می نویسم..
وارد مدیریت نی نی وبلاگ که شدی قسمت ارسال مطلب جدید..سمت چپ عکس یه درخت را می بینی روش کلیک کن باز که شد بزن انتخاب عکس از روی کامپیوتر ..بروش را باز کن عکس را انتخاب کن و اپلود را بزن همین فقط باید سایز عکس ها را کوچیک کنی...
الهام
29 اسفند 91 12:23
عزيزم مباركت باشه!!!



مرسی بابت این همه لطفتون ...بوس واسه امیر حسین جون
الهام
29 اسفند 91 12:28
ايشالا سعادتي بشه دوباره حامله شيم!!عالمي داشتيم واسه خودمونا!!!
كلي كيف ميكرديم


واقعا لحظه به لحظه بچه دار شدن شیرینه...مخصوصا اون کیف کردنش