مامان .............فدات عروسکم
سلام قند عسلم
دیشب از خانه خاله که برگشتیم 2 ساعت بعد یکمرتبه تب کردی و ناله می کردی دستها و پاههای کوچولوت ، سر و شکمت حسابی داغ بود و تو هم همین طور بهانه می گرفتی.
تا اینکه با هزار زحمت بهت شیر دادم و قبل از اون هم استامینوفن بهت دادم تو هم دارو را خیلی دوست داری با اون که بی حال بودی ولی تا دیدی دارو برات اوردم کلی ذوق کردی و قطره چکان را گرفتی و کردی تو دهنت دیگه به مامانی نمی دادی.
خلاصه با هزارزحمت و یک ساعت شیر خوردن 20 دقیقه خوابیدی.خدا را شکر تا ساعت2 نیمه شب تبت کمتر شد و تا صبح هم قطع شد.من هنوز نفهمیدم چرا در 24 ساعت 5 ساعت مفید می خوابی.
من که به هیچ کاری نمی رسم.خوردن و خوابیدن و کارهای خانه و مسافرتم ،خیاطی کردنم ..............فعلا همه شدن نشستن پیش تو و بازی با توی ناز نازی..........هر روز بیشتر از قبل عاشقت می شوم...
اینجا تب داری و عین یه فرشته کوچولو خوابیدی.قربونت برم...........هیچ وقت مریضیت را نبینم.........٥ ماه و 15 روزه