روز اول مهر و جشن ورودی به پیش دبستانی
سلام عشقم
سلام نفسم
منو ببخش عزیزم که مثل قبل نمیتونم وبلاگت رو به روز رسانی کنم
و نمیتونم بیام و خاطرات شیرین و قشنگت رو برات بنویسم نمیدونی
چقدر قشنگ حرف میزنی و چه شیرین زبونیهایی میکنی عین یه ادم بزرگ ..ماشاالله
تمام وقتم رو تو و سبحان پر کردین
دختر قشنگم تو اگه نبودی نمیدونم چکار میکردم تو در تمام کارهای
خونه بهم کمک میکنی مواظب سبحان هستی و خیلی خیلی مواظب
من. همش میگی مامان چقدر کار میکنی چقدر همش باید ظرف
بشوری اخه پاتم که درد میکنه همش قصه منو میخوری
فدای دل کوچیک و قلب مهربونت بشم.
هر چی از خوبیات بگم کمه ان شالله که خدا همه جا همراهت باشه ..
بلاخره لحظه ایی که انتظارش رو میکشیدی رسید
روز اول مهر روزی که تو عاشقانه منتظرش
بودی بری پیش دبستانی و خوش بگذرونی.
روز چهارشنبه ساعت 9 به اتفاق هم رفتیم پیش دبستانی
گل واژه های قران براتون جشن گرفته بودن جشنتون
خوب بود دوست داشتی ...
همش دلهره این رو داشتم که چطوری ساعت نه شب تو رو خواب کنم
و چطوری بیدارت کنم ساعت 7 صبح که خوشبختانه خودت
همکاری های لازم رو انجام دادی و من انگشت به دهن مونده بودم ..
تو همیشه منو سوپرایز میکنی
عـــــــــــــــــــــــــاشقـــــــــــــــــتم
الان پنج روز از رفتن شما به پیش دبستانی میگذره
و هر شب ساعت 10 دیگه خوابی و صبح ساعت 7 بیدار
دو روز اول رو خودم بردم اوردمت چون سرویس هنوز اماده نبود
و از روز سوم با سرویس میری میای که من همش دلهره دارم تا بری و برگردی.
در ضمن این مدت که چه عرض کنم همش وقتایی که من باید
کاری برای شما انجام بدم زحمت سبحان جون میوفته رو دوش
مادر جون الهی هزار ساله بشه ولی افتاده نشه..
بریم ادامه مطالب و عکسا .
روز چهارشنبه 29 شهریور از زیر قران رد شدی توسط بابایی مهربون
که این مراسم روز اول مهر هم انجام شد .
در ضمن تو پیش دبستانی هم توسط خاله انجام شد.
ان شاالله قران حافظ و یارت باشه در تمام مراحل زندگیت.
خداحافظی و رفتن به پیش دبستانی
دم در ورودی پیش دبستانی.گل واژه های قران.در روز اول مهر 96
روز چهارشنبه منتظر هستی تا جشن شروع بشه
گرمت شده مقنعه ات رو برداشتی که من دوباره سرت کردم.
دو تا عمو اومده بودن واسه اجرای نمایش یکیشون فلفلی بود
که شعر مسواک رو خوندن و سلام کردن
خیلی بهت خوش گذشت..
عکسها قرمزه چون سایبان حیاط نارنجی بود با نور خورشید
همه عکسها و فیلمها این رنگی شدن..
از بقیه جشن فیلم گرفتم..
در ضمن قرار شد اخر سال عکس و فیلم هم بهمون بدن....
خب عزیز دلم من برم که سبحان فسقلی بیدار شده و دیگه
نمیزاره برات بنویسم انشاالله که چیزی یادم نرفته...
.5 سال و 4 ماه و 9 روز سن داری.