اســــــــــــــکیموی........ خوشــــــــــــــــــکل من
سلام به میوه بهشتی من
عزیزم تو مهمونی رفتن را خیلی دوست داری صبح تا چشمای نازت را باز می کنی به چادر مامان نگاه می کنی و یه اهنگ قشنگ از خودت می نوازی من اول متوجه نمی شدم منظورت چیه یک روز چادر را که از جلوی چشمت برداشتم و اویزون کردم اهنگ خاصی که می نواختی زیادتر شد از اونجا بود که دیدم بله خانم منظورشون اینکه چادر را سرت کن و من را ببر بیرون.
من هم یا می برمت پایین پیش مامان جون....... یا بالا پیش زن عمو مسعود........ یا خانه خاله ........و یا خانه مادر......... جون این بار رفتیم خانه مادر جون و با زهرا خاله کلی بازی کردی و خندیدی.چند تا عکس ازت گرفتم برات می گذارم تا وقتی بزگ شدی ببینی عزیزم.
عکس در ادامه مطلب
این بلوز که پوشیدی مادر جون واسط خریده ..........عاشقتم
قربون لبخندت عزیزم
خرس خاله وجیهه که هر وقت می رویم خانه اقاجون و مادر جون ارادت خاصی بهش داری.
سوغاتی مادر جون از مشهد............... مبارکت باشد دخملم