زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

پرنسس مهربونم.

1393/6/9 16:48
656 بازدید
اشتراک گذاری

دختر وروجک و ناز خودم پرنسس مهربونم 

حسابی داری بزرگ میشی؛خیلی خیلی شیرین و بامزه شدی

و کارهات را زودتر از سن ات انجام میدی و منوبابا رو کلی می خندونی .خندونک

 

2 سال و 3 ماه و 14 روز

 

گذشت لحظه لحظه با تو بودن را سجده میکنم تو به کلبه دو نفری ما

خدا را اوردی .ثنایم؛نفس مامان دختر دوست داشتنی ،

در تقویم سالهای گذشته من پر از دلشکستگی بود؛

دلشکستگی که ارمغان امدن هدیه بهشتی  ام را به من داد

و چه زیباست دیدن لبخند خدا در چشمهای معصوم مخلوق پاکش....

 

خدایا لبخند این روزها را بر لبها و دلهایمان جاودانه کن..

 

http://zibasaz.niniweblog.com/

 

 

 

عزیز دلم روز چهارشنبه 93/6/5

صبح از خواب بیدار شدی  و گفتی من برم حمام ...چون من زانوم درد می کرد نمیتونستم ببرمت 

برای همین با بابا رفتی حمام برای اولین بار کلی با همدیگه اب بازی کردید

و سر وصداتون کل خونه را بر داشته بود...کجا میرفت نمیدونمخنده

و بعد هم اجازه ندادی من بهت لباس بپوشونم گفتی حتما باید بابا حوله به

من پوشونده خودشم در بیاره لباسم بپوشونه!!!!!!

خوب منم اطاعت کردم..

 

 

 

 

 

 

 

 چقدرم قیافه گرفته واسه من چون با باباش رفته حمام

قربون هر دوتاتونمحبت

 

 

روز پنج شنبه 93/6/6

ظهر برای اولین بار گفتی من میخوام برم قبارَم(گهواره) بخوابم..

من بردمت و یکم که تابت دادم خوابیدی...

اینم کادویی که به  من و بابا تو روز سالگرد ازدواجمون بهمون دادی خودت

جدا شدی به همین راحتی..

شب دوباره بعداز اینکه از عروسی اومدیم گفتی برم قبارم بخوابم منم گذاشتمت و بعد

از مدتی خوابت برد ولی از بس خودت را تو خواب زدی به گهواره من نتونستم بخوابم اوردمت بیرون ..

اگه تو هم بخوای مستقل بشی من نمیگذارم خوب چکار کنم دلم نمیاد..

 

البته کادوی روز دختر هم بود که خودت به خودت دادیخنده

فدات بشم که برای هیچ کدوم از کارات منا اصلا اذیت نکردی یعنی

من بهت سخت نگرفتم .تو هم زود کنار اومدی..

مثلا..هر جای خونه دلت خواست جیش کردی و من و بابا فقط بهت گفتی دفعه بعد

برو دستشویی جیش کن تو هم گفتی چشم..و صد ها بار تکرار کردی و ما هم حرفمون

را تکرار کردیم یه روز دیدم از تو اتاق با سرعت اومدی بیرون و گفتی جیش جیش و دویدی

تو دستشویی همین...

 

 

 

 

 

قربونت برم که اینقدر ناز خوابیدی...

دوستت دارم عزیزم..

پی نوشت ...یه عالمه..

 

هنگام خوابیدن...مامان موش قُربه واسه من بیار ببینم...

عمو  پوینگ ..شَبده پویا..برنامه خودک..کارت همَشا بیار..

و بعد از دیدن خوابت میبره...

 

هنگام غذا خوردن...رحیم..و تمام شدن غذا خدایا شُرکِت....

هنگام جمع کردن سفره....مامانی را خمک کنم ظَفا را بشورم..

 

هنگام رفتن به عروسی آخ جون بریم تالار بخرصیم..(برقصیم)

 

هنگام وارد شدن به مکانی...سلاااااااام خوبی منم خوبم

هنگام خارج شدن از مکانی...خدادظ...خدانَدار(خداحافظ و خدا نگهدار)

 

هنگام شنیدن صدای اذان ...بُدوید اذان گفت غذا بخوریم..

هنگام رفتن به دستشویی....اینجا شبارم را در نیارم مهبون داریم زشتِ آبروم میره..

 

هنگام سوار شدن به ماشین...کسی نیاد ماشینمون ماشین خودمه..میخوام عقب بخوابم..

 

هنگام بازی کردن با اسباب بازی هات....دارم واستون غذا میپزم..

صب کن نمک بریزم هم بزنم درش را ببندم غذا اماده شد بفررما مامان شور شده مباظه باش نسوزیا.

 

ووووووووووووووووووووو 

دیشب تب لت بابا را بردی با خودت اخر سالن بابا بهت میگه اونجا بردی چه کار میگی بردم تعمیرگاه..خنده

بعد از اون میگی مامان بیا خمک خونه را تمیز کن ببین دارم کاراتونا  انجام میدمقه قهه

 

خاله داره میره کلاس شیرینی پزی زهرا را میاره اینجا تا خاله از در میاد تو سلام خاله

خوبی چی اوردی واسه من کیک و تندی از خاله میگیری و میگی مِسی و شروع میکنی به خوردن..

 

بردمت پیش دکترت قدت 87 و وزنت 11 کیلو 100

بلاخره از 10 رفتی بالا

ببخش طولانی شد ..

بای بای

تا اینترنت دوباره ادا در نیاورده و قطع نشده و من مجبور بشم دوباره بنویسم ارسالش کنم..

 

 

پسندها (5)

نظرات (3)

مامان سپیده
11 شهریور 93 21:27
خدا حفظش کنه ... دختر داشتن خیلیییییییییی حال میده خدا همیشه مواظبش باشه ایشالا ... راستی الهام بانو دیگه تشریف فرما شدن ... ایشالا پاتون هم بهتر میشه
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
ممنونم خاله خیلی خیلی با حاله..خدا را شکر که تشریف فرما شدند.. انشاالله هنوز که همینطوریه...ومن هم کلافه
مامان امیرحسین
12 شهریور 93 8:43
سلام گلم.هزار ماشالله به این دختر گل که با اومدنش دل بابا مانشو شاد کرده. عزیزم عافیت باشه با تن پوش چه ناز شدی آفرین که کارهات همیشه خوبه و مامانت را اذیت نمیکنی.و میخوای از حالا مستقل باشی. مریم جون زانوت بهتر شده؟ایشالله که بلا دور شده باشه .
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
سلام ممنونم عزیزم همیشه هم خوب نیستم خاله مامان کارهای بد منا نمیگه شما لطف دارید
مامان امیـــرحسیــــن
27 شهریور 93 15:50
ماشاالله خدا حفظش كنه خاله زياد نخرصي كه ما از اون خونواده هاش نيستيم!! آفرين كه برا هيچ كاري مامان و بابا رو اذيت نميكني! مريم جون راستي قالبتون بيسته!! تا يادم نرفته! تن پوش حمومت هم بسيار زيبا كه حتما كار دست مامان مريمه!! خوش به حالت با اين مامان هنر مندت!
مریم(مامان ثنا جون)
پاسخ
خاله پس برو یه فکری برای پسرت بکن من اردیبهشت دنیا اومدم و با موسیقی بزرگ میشم نمیشه کارش کرد مامانم خیلی تلاش میکنه تا من رقص نکنم و اواز نخونم ولی نمیشه تا یه خلوت پیدا میکنم شروع میکنم خوندن و رقصیدن ممنونم مثل شماست بیست..