شیرین تر از هندوانه ثنا جون
سلام به خوشکل ترین و رویایی ترین دختر دنیا
من از طرف ثنا جون ازتون معذرت می خوام...ببخشید پشتم بهتونه...
جدیدا این شکلی دالی بازی میکنی..
خوب اینم یه جورش دیگه نخند...
عزیزم ادامه مطلب را ببین...
قربونت برم دخمل من...
اولین باری که هندوانه را دیدی بیچارمون کردی تصاویر گویای حقیقت هستند...
ببخش کیفیت نداره عجله کردم تا داغه بگیرم زیادی داغ بود نیم سوز شد...
اول که گریه میکردی که چرا نمی تونی بلندش کنی.؟
بابایی کمک کرد تا از زمین برش داشتی.. این شکلی.!
بعد شدی این شکلی خوشحال @
بعد با کمک بابا رسول گذاشتی زمین ، قایمش کردی و گفتی نییییی !
این شکلی!
من و بابا هم منتظر که ایا بهمون میدی بخوریم یا که نه؟؟؟؟
اینجا را ببین حسابی عاشقش شدی بوس و لالا کردن اینجور که معلومه حالا حالا ول کن نیستی..
اخه مگه این چی داره عزیزم بیا منا بوس کن.!
ببین استرس گرفتم..
واااااااااای تازه تصمیم گرفتی که بری بشینی روی هندوانه فکر کنم پیش خودت فکر کردی توپه اخه بعضی وقتها روی توپ میشینی..
تو میتونی .
هووووووورررررررررا موفق شدم..
چه کیفی داره.
اخ جون بلاخره رضایت دادی که ببریمش.
چقدر قرمزه ..بگذار امتحان کنم اوممممممم خیلی خوشمزاس..
بگذار پشتش را ببینم چرا بیرونش سبزه توش قرمزه ؟؟؟
نه مثل اینکه توش خوشمزه تره.
بفرمایید هندوانه شیرین خوشمزه به شرط چاقو.
هرکس همچین هندوانه ایی را بخوره این شکلی میشه..
ووااااااییییی چه بزرگ شدم اخ جونم.
فردای اون روز 11 ماه 8 روزگی.
خونه مادر جون مشغول دیدن بی بی انیشتن..هیجانش زیاده ایستاده میبینی.
قربونت برم با اون ابت (رفت)گفتنت عزیزم
عاشقتم عزیزم با این کارهای جذاب و شیرینی که انجام میدی..
پی نوشت :
این روزها کارم شده فقط دنبال شما اینطرف و انطرف رفتن.و پختن غذا های جور واجور تا شاید از یکیشون خوشت بیاد و بخوری..تنها چیزهایی که دوست داری زرده تخم مرغ که با روغن زیتون یا کره پخته باشم.
سیب زمینی سرخ شده با روغن زیتون یا کره...
که من هم دو ساعت خیس میکنم داخل اب و بعد برات سرخ میکنم ولی بیشتر وقتها اب پز میکنم...
ماکارانی را خیلی دوست داری..
بعضی سوپها را میخوری بعضی هاش را نمی خوری...
کلا غذا هایی که نباید بخوری را دوست داری..
ولی من باز هم ادامه میدم ..
برات گردو و بادام و پسته را میکس کردم خیلی دوست داری..نوش جونت.
از وقتی به دنیا اومدی دندون درد های شدیدی دارم ولی وقت نمیکنم برم دندون پزشکی..چه کنم خوب خیلی دوستت دارم همه وقتم برای شماست..
اب بازی را خیلی دوست داری...
توپ بازی را عاشقش هستی ..
و علاقه زیادی به کتاب قصه داری..
رفته بودیم کتابخونه تا من کاغذ رنگی بگیرم برای تولدت ..تا کتابها را دیدی چنان ذوقی کردی که نگو من هم برات یه کتاب رنگ امیزی همراه با شعر برات گرفتم..
خیلی دوستش داری وقتی برات میخونم نانای میکنی و دست میزنی..
یه روز خونه خاله بودیم با زهرا تو اتاق بازی میکردی من اومدم بخوابونمت که شروع کردی به گریه کردن نه اینجورا، اونجور..
مامیت را باز کردم، بردم شستمت ،پات را پماد زدم ،تمام لباسهات را عوض کردم .البته با همفکری خاله ها ..هر کدوم یه چیزی میگفتیم شاید پاش میسوزه شاید یه چیزی تو لباسش داره اونا نیش میزنه..
خلاصه شیر هم نمی خوردی پاشدم بقلت کردم تا راه برم و شیرت بدم تا اروم بشی..تا که پاشدم یه کتاب از همون رنگ امیزی ها جلوی کامپیوتر دیدی برداشتی و اروم شدی..زهرا را صدا کردم گفتم اون موقعه که من نبودم تو این کتاب را به ثنا داده بودی گفت بله...
علت گریه مشخص شد..شما کتاب را میخواستی..
خدا خوبت کنه زهرا جون با اون کارات...
قیافه همگیمون
دلیل خریدن اون کتاب هم همین بود..
ببخشید سرتون را درد اوردم خودمم نفهمیدم عجله عجله چی نوشتم..