زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

مروری بر ماه قبل

1391/12/2 2:05
674 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی از اعماق قلبم به تو گنجشک کوچولوی نانازی

هر روز عسل تر از قبل......

تو ماه ٩ کلاغ پر را یاد گرفتی اون هم با دوبار که من انجام دادم اون انگشت کوچولوت را می گذاری کنار انگشت مامانی و وقتی به این جمله (ثنا پر) می رسیم زودتر از من شروع می کنی دس دسی کردن و نانای کردن و به طرف راست و چپ خودت را تکون دادن بعضی وقتها اونقدر سرعتت زیاده که تعادلت را از دست می دی و می افتی زمین و خودت می گی پوف یعنی افتادم.....

از رنگها قرمز ،آبی،سبز،زرد را تا که بهت می گم کدومه بین بقیه رنگها بر می داری و بهم نشون می دی

چونکه رنگها را باهات کار کردم وقتی وارد اسباب بازی فروشی شدی و حلقه های هوش را دیدی چنان ذوقی کردی که نگو......همه بهمون نگاه می کردند ما هم اونا واسط گرفتیم....

کره هوش را برای بعدا گرفتیم تا وقتی مناسب سنت بود بدیم بهت ولی تا که می بینی اصلا امان نمی دهی و خیلی جالب یکی از اشکال مثلا دایره را انتخاب می کنی و داخل اشکالی که روی زمینه را خوب نگاه می کنی و دایره را بر می داری و می ندازی داخلش...و خودت ذوق می کنی من و بابایی هم تشویقت می کنیم.....نیشخند

 

تازه رسیدیم جای خطر ناکش :شیطان

شبها یکمرتبه از خواب بیدار می شوی و با چشمان بسته سریع تو رختخواب می شینی من هم از ترس اینکه نکنه تعادلت را از دست بدی و روی مچ دستت بیفتی اصلا خواب ندارم...

کلا شب تا صبح تو دور خونه می گردی و من هم تو را به رختخواب انتقال

 می دهم..چه پشت کاری داریم مگه نه..قهقهه

هر چه بالشت داشتیم دور و بر خونه همه را پراکنده کردم ولی تو خواب از روی بالشتام رد می شی..

قربونت برم خطرناک من...

حالا فک کن راه بیفتی من باید شبها چه کنم.....

این قسمت را خیلی خیلی دوست دارم و لذت می برم...وقتی من پیش لپ تاپ هستم سریع خودت را بهم می رسونی و می گی اوووووومممممممممم ، اووووووووننننننننننننن و خودت را به طرف راست و چپ تکون می دی یعنی نانای برام بگذار من هم بهت توجه نمی کنم دوباره تکرار می کنی ....من هم باز انگار ندیدمت ...دفعه سوم محکم بهم می زنی و دوباره همون کار را انجام می دی ...که دیگه من از خنده نمی تونم خودم را نگه دارم و برات یه کوچولو نانای می گذارم.......و تو با اون دستهای کوچولوت دس دسی می کنی،مچ دستت را تکون می دی،و خودت را به طرف راست و چپ می بری....

تازه گی ها یه مدل دیگه هم بهش اضافه کردی رقص مچ دست قربونت برم که اینقدر ناز نانای می کنی...قلب

4 اسفند قراره بریم عروسی دختر عموم ،من هم از یک ماه پیش تصمیم گرفتم که برای خودم یه مانتو بدوزم و برای بابایی یه پیراهن ....ولی و اما بعد از گذشت یک ماه و نزدیک شدن به عروسی هنوز تموم نشده به دلیل اینکه شما گل خانم همش در حال بهانه گرفتن هستید ومن امیدوارم که بتونم تمامش کنم....

مادر جون اومده برای مواظبت از شما ولی باز هم فایده ای نداره همش دهانت بستس و این صداها ازش بیرون میاد.. اووومممممممممم اوووننننننننن می کنی...

الان دیگه بعضی از کارهات را یادم نمی یاد....

 تو پست بعدی ....

حالا بریم ادامه مطلب و عکس های گل خانم...

چرا وایسادی نگاه می کنی بریم دیگه ...تعجب

 

 

وقتی بهت می گم هیسس دستت را می گذاری روی بینیت....

 

 

 هیسس

 

 

ثنا جون و تکنولوژی

 

 

 

 

ولومش خیلی پایینه ولی قیافت را هر کی ببینه یه فکر دیگه

 

 می کنه...

 

 

 

 

اینم از تاب سواری کردنت گذاشتمت روی تاب 2 دقیقه بعد برگشتم دیدم

 

این شکلی شدی خدا را شکر کمر بندت بسته بود...

 

 

 

اینم از خوراکی جدیدت.....

 

اممممممممممم.....چه خوشمزه....

 

 

 

این هم از دیار و زادگاه مامان...جمعه همه فامیل جمع شده بودیم

 

خونه اقاجونم برای پختن سمنو....

 

جاتون خالی خیلی خوش بود...فقط حیف که دیگه

 

اب مثل قبل نیست و سر سبزی قبل را نداره

 

ولی خاطرات جایی نمی روند...

 

مهدی جون ،زهرا جون، ثنا بانو

 

 

توی عکس پایین پسر عمه های مامان هستند که همگی

 

به اقاجون کمک می کردند

 

فقط می خواستم بگم که همشون موقع عقد من و بابایی

 

هم سن تو و یا

 

چند سال بزرگتر بودند ....ببین فرشته من چقدر دیر اومدی که

 

 همه زدند جلو

 

ولی اصلا مهم نیست خوب شد که اومدی و دنیامون

 

را پر از امید و ارزو کردی....

 

به قول بهزاد در برنامه زمانه

 

به وسعت  قلب کوچکم دوستت دارم

 

شاید کوچک باشد

 

 ولی قلب هر کس تمام زندگی اوست.قلب

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان حسین جون
2 اسفند 91 11:42
سلام خوب مامانی اگه زودی بچه دار می شدین کم کم بایدآستینا رو بالا میزدی تا عروسش کنی و زودی احساس پیری می کردی ولی حالا چی ؟!!
یه نشاط وسرزنده گی خاصی داری خدا رو شکر به خاطر همه داشته هامون


راست می گی عزیزم فک کن شده بودم مادر زن..ولی هر دوره از زندگی واسه خودش یه شیرینی خاصی داره..

مامان شیدا
3 اسفند 91 8:33
همیشه خوش باشی و از لحظه های شیرین بودن با دخملی لذت ببری در ضمن از خانم گلت ممنون باش که دیر آمده و باعث شده جوان بمانی بزرگ میشه مادر زن هم میشی خانمی مهم اینه که ما قدر لحظه های بودن با این شیرین عسلها را بیشتر میدانیم


شما هم به همچنین خاله جون...یعنی هر چقدر هم تلاش کنیم باز هم از این ورو جکها عقب می مونیم
نازنین (مامان ثنا)
5 اسفند 91 10:52
ماشالله ب ثنای باهوش خودم
قربون نانای کردنت عسیسم مامانی چیکارش داری بچمونو قر تو کمرش خشک شده خوب
ولی انصافا مریم جون خوبه دیر بچه دار شدیا آخه شنیدم مادر زن شدن اصلا خوب نیس


نمی دونی موقع شیر خوردن نانای ...تو خواب نانای...تو بغل من نانای...اصلا یکی فقط یه بیت شعر بخونه امادس برای قر دادن....مرسی خاله که بهمون سر می زنی...ثنا جون را ببوس
MYTHEME20
6 اسفند 91 15:36
سال نو را با بنر های اختصاصی سال نو با عکس کودک دلبند شما تجربه کنید جهت زیباسازی وبسایت و یا وبلاگ بنرهای تخصصی را به ما بسپارید عکس و انتخاب رنگ با شما ساخت بهترین و تخصصی ترین بنر با مابا کمترین قیمت و کمترین زمان طراحی انواع تقویم و زیباسازی وبلاگ خودرا به ما بسپارید جشن تولدی زیبارا با ما تجربه کنید طراحی انواع تم و گیفت هایی زیبا برای مهمان های شما بهترین هارا از ما بخواهید سلام طراحی انواع قالب خود را ب ما بسپارید تغییر هیدر بالای وبلاگ و وبسایت فقط 7000 گذاشتن عکس در قسمت های مختلف وبلاگ مثلا در قسمت موضوعات فقط 3000 ساخت انواع بنر فلشر لوگو ارم ونشان فقط 5000 راه اندازی وبلاگ از پایه 15000 این هم یکی از وبلاگهای طراحی شده توسط mytheme20 طراحی تقویم فقط 1000 http://jojoo2012.niniweblog.com/ موفق باشید