شب یلدا
..سلام به چراغ خونه..
دخمل نازم در شب یلدا یکم رفتیم خونه اقاجون جعفر و برگشتیم خونه خودمون چونکه برای عمو مسعود شب چله می اوردند و ما هم دعوت بودیم....
بعد از مهمانی و خوردن شام برگشتیم تا تو بخوابی طبق معمول یکم خوابیدی و بعد بیدار شدی تا ساعت 2 نیمه شب ومن با تو فسقلی بازی می کردم....
خدا را شکر به غیر از شب قبلش که زودپز تو خونه خراب کاری کرد اتفاق خاصی نیفتاد......
چونکه وقتی می خوام ازت عکس بگیرم یا دوربین را نگاه نمی کنی یا اینکه می خوای دوربین را بگیری زیاد ازت عکس نگرفتم..... ولی بد هم نبود..
....ماشاالله یادتون نره....
عکس شب یلدا خونه اقاجون بودیم و تو داری خیار می خوری...
عکس شب یلدا خونه اقاجون
بعد از اینکه از خواب سر شب بیدار شدی و اینجا ساعت 2 نیمه شب
دقیقا از روی تصاویر مشخص می باشد که نیمه های شب چه می کنی...
قربانـــــــــــــــــــــــــت
بعد از کلی شیطنت و خیس کردن لباسات بعد از اب خوردن و پروژه عوض کردن لباس مثل فرشته های خسته خوابیدی.
بیچاره بابایی که صبح می خواهد به سر کار برود.