زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

اخ دستم مامانی

1391/9/19 14:43
1,015 بازدید
اشتراک گذاری

دخمل نازم سلام

با کمی تاخیر اومدم تا برات دو خبر بد را بنویسم.....

اولی: هفته پیش بابایی بردمون خونه عمه رضوان وخودش رفت دنبال یه کاری و برگرده تو هم مشغول شیر خوردن و مثل همیشه هین خوردن دنبال بازی گوشی ......

عمه هم وقتی دید تو بازی می کنی و شیر نمی خوری تو را بغل کرد و یکم اونطرف تر تو چند برگه کاغذ دیدی و براشون ذوق کردی و می خواستی خودت را از بغل عمه پرت کنی پایین عمه هم تو را گذاشت پایین یکم با برگها بازی کردی .....

دوباره عمه بغلت کرد و با هم به اشپزخانه رفتید وقتی بر می گشتید یکمرتبه دیدم که لباسهات و تمام انگشتات و دست عمه خونی شده یکمرتبه از جا پریدم و به طرف شما اومدم و گفتم وای از کجا دستتون خون اومده اول فکر کردم دست عمه از جایی بریده ولی بعد دیدم که انگشت کوچولوت داره خون میاد .....

کلی با عمه تعجب کردیم که از کجا اینطوری شده.....با عجله دستات که پر از خون بود را شستیم ولی خونش بند نمی یومد با چسب چسبوندیم البته با هزار زحمت چون که نمی گذاشتی ....بعدا هم می خواستی چسب را بکنی.......

دومی:جمعه بعد از ظهر با بابایی رفتی پایین و دوباره بابایی برای بردن موبایلش اومد بالا تو برای خودت اون پایین تو روروک بازی می کردی مامان جون هم به دنبال تو از این ور به اون ور...........

از تو اشپز خونه اورده بودت بیرون که یکمرتبه و سریع السیر به طرف بخاری رفته بودی و انگشتت را سوزانده بودی مامان جون هم سریع خودش را بهت رسونده بود وگر نه که تمام انگشتهات را چسبونده بودی به بخاری اونقدر جیغ زدی که من و بابایی هم اومدیم پایین الهی بمیرم یه تاول بزرگ روی انگشتت بود...

این بود دو خاطره خیلی خیلی بد........

برای دیدن عکسها بدو برو ادامه مطلب.......

این هم عکس انگشت بریده شده از برگه های کاغذ عمه رضوان

فرشته ناز نازی

     این هم عکس انگشت تاول زده   

                                                         الهی بمـــــــــــــــــــــــــیرم

      

امروز داشتم لباست که بر اثر غذا خوردن کثیف شده بود را عوض می کردم که بازیت گرفت من هم ازت عکس گرفتم.....

الهی

این ثنای بی دندون

 میگه منا نخندون             میخوام برم تو قندون

6ماه و 23 روزه

ماشاالله یادتون نره

عشق سبد

عشق سبد

                         

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان شیدا
19 آذر 91 16:49
قربون اون خنده خشگلت برم خاله جون ماشالله عروسک کوچولو


مرسی خاله جون الینا جون را ببوس
شیما جون
20 آذر 91 15:56
خاله قربون اون دستای کوشولو
جیگرم کباب شدخاله جونم ایشال... هر چه زودتر خوب خوب شی
مامان جون مهربون،دختر خوشگلمون چشم میخوره اینجوری میشه
اسپنت یادت نره بندازی بهش
www.atilla1391.niniweblog.com


مرسی خاله خدا نکنه از این که بهم سر می زنی ممنون بــــــــــــــــــــوس