ثنا به روایت تصویر
ماشاالله یادت نره.......ماشاالله...ماشاالله....
قسم به پا هایی که جز تو در پی هیچ قدم نمیگذارند.
با مقنعه خاله چرا کلاس گذاشتی الهی قربونت برم..........
قربون اون نگاه متعجبت.............
چقدر بهت میاد مثل یه تکه ماه شدی................
ساعت یک نیمه شب تازه دستات را به طرف من دراز کردی که من را بغل کن وقتی بغلت کردم رفتیم تو اشپزخونه تو هم که عشق سبدی تا که سبد را دیدی ذوق زده شدی....من هم چون تو جیغ نزنی و بابایی را بیدار نکنی گذاشتمت توی سبد ...........بقیه هم که به وضوح دیده میشه احتیاج به توضیح نداره........
بدون شرح................
چه کیفی داره برای خودم مستقل شدم...........
کنکاش کردن ......یعنی این چه طوری باز میشه......بلاخره می فهمم...............
سر انجام شیطنت...... رفتی روی زمین جورابت را برداری که از توی سبد افتادی..........خدا را شکر من سریع اقدام کردم و تو چیزیت نشد.........
بلاخره بعد از اون زمین خوردن به این نتیجه رسیدم که........ بخوابم..............این مدلی!!!!!! باید حتما انگشتام اینجوری باشد تا بخوابم...........
بعد از یه مدت هم این طوری..........خلاصه این که هر شب تا ساعت 2 یا 3 کارم اینه.......
و این داستان ادامه دارد..........تا بعد..........
الهی خوابهای رنگی و شیرین ببینی عزیزم..............
قسم به دلی که از عشقت همواره در تلاطم است.....