هورااااااااااااااااااااااااااااااااا
عروسکم...... امروز بالاخره بابایی بعد از 5 ماه و 8 روز دفترچه تامین اجتماعی را برات گرفت.چونکه شناسنامه بابایی گم شده بود و تا اومدیم در خواست شناسنامه جدید بدیم و نیست کار های اداری را سریع انجام میدند تا الان طول کشید.
هر چند بیمه بودن فایدهای نداره و تمام داروها به غیر از بعضی هاشون ازاد هستند ولی خوب بازم بودنش بهتر از نبودنشه.
امیدوارم هیچ وقت ازش استفاده نکنی و هیچ وقت مریضیت را نبینیم................عزیزم.............
الــــــــــــــــــــهی به حق زهــــــــــــــــــــــرا
تو اصلا شبها معلوم نیست خوابی یا بیدار باور کن بعضی وقتها کم میارم و نمی دانم چه کار کنم می زنم زیر گریه اساسی.
فقط غور می زنی و شیر می خوری تازه حتما باید کنارت دراز بکشم شما هم تا خود صبح شیر بخوری سینه که از دهنت میاد بیرون بیدار می شی و دوباره شیر می خوای.من هم تا صبح از بسکه از یک طرف می خوابم و بهت شیر می دم عین یک چوب خشک می شم.
دو هفته ای می شه که سینه چپم را نمی خوری نمی دانم چرا واز کجا متوجه می شی که کدوم یکی را الان می ذارم تو دهنت.خیلی قشنگ چپ را تا می بینی روتو می کنی اونطرف ولی راست را تا که می بینی سریع قاپ میزنی.الان که این مطلب را دارم می نویسم ساعت 20/1 بعد از ظهره و من از ساعت 8 صبح شروع به نوشتن کردم از بس تو بی قراری می کنی و همش می گی پیش من بشین و با من بازی کن.
به هیچ کاری نمی رسم.توی این عکس دیشب بعد از 2ساعت مک زدن 10 دقیقه خوابیدی.فقط از خدا می خواهم که بهم صبر بده تا بتوانم فرشته کوچولو را بزرگ کنم .
به ادامه مطلب بروید.
امروز صبح پا شدم دیدم عین صلیب خوابیدی.
عاشقتــــ ــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــــــم