روز های پر استرس
30/2/91 عزیزم روز شنبه قرار بود.برای غربالگری کم کاری تیرویید ببریمت به نزدیکترین مرکز خانه بهداشت اون روز من هنوز نمی توانستم زیاد بشینم یا راه بروم. بابایی هم باید برای گرفتن شناسنامه خانمی می رفت ثبت احوال به همین دلیل شما با «مادر جان فاطمه»«اقا جون جعفر»«خاله و مهدی کوچولو»رفتید. من هم تو خانه با استرس اینکه نکنه جواب ازمایش خوب نباشد.نکنه قند عسل زیاد دردش بیاد و زیاد گریه کنه.....منتظر ماندم.وقتی بر گشتند دلم برات تنگ شده بود تو هم گریه می کردی و گرمت شده بود.تو را از مادر جون گرفتم بوسیدمت و شیرت دادم تو هم مثل یه گل خانم خوابیدی.چونکه تو خانه بهداشت ن...
نویسنده :
مریم(مامان ثنا جون)
10:30