عکسهای سفر نامه مشهد (2)
فرقی نمی کند چه ساعتی از شبانه روز باشه.. صدایت را که میشنوم خورشید در دلم طلوع میکند.... سلام عزیزم الهی مامان فدات بشه .. من با تمام لوس بازیهات و وابستگیهات می خوامت.. مخصوصا وقتی که نی نی میشی و تمام حرفهات را مثل نی نی ها میزنی دلم میخواد قورتت بدم.... اول از همه یکم از شیرین زبونیات بنویسم و بعد هم عکسهای مشهد و شمال... چند روزه که دارم واسه تولدت لباس میدوزم تو هم در کنار من هر کار دوست داری انجام میدی ..هر درز لباس که دوخته میشد تنت می کردی و میگفتی میخوام برم مامان جون ببینه هر چیز بهت میگفتم عزیزم هنوز کش دامنت را ندوختم تو پله از پات در میاد صبر کن کام...