و تو ان شبنم عشقی
سلام به روی ماهت عزیز دل مامان و بابا.ثنای قشنگم دختر که باشی نفس بابایی لوس بابایی عزیز دردانه بابایی حتی اگه بهت نگه.. دستت را میگذاره روز چشماشو میگه این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی خلاصه دختر یه کلام نفس باباست فدات بشم که اینقدر شیرین و دوست داشتنی شدی بابا و عمو ابوالفضل دو هفته ایی میشه با همدیگه ساعت 8 شب میرند استخر و ساعت 11.30بر میگردند عمو ابوالفضل برای اینکه خاله بارداره میاردش خونه ما ... خلاصه اینکه دور همدیگه خیلی خوش میگذره .. تو یکی از اون شبها داشتیم با خاله و زن عمو حرف میزدیم و هر دفعه حواسم به تو بود یکمرتبه سه تایی خندیدیم چرا...