اولین پارک سبحان جون
سلام پسر عزیزم عشق من
می دانم امروز بارها و بارها تولدت را تبریک گفته اند
شاید واژه های تبریک آنها زیباتر بوده اند
اما با عشق مادرانه ای که من به همراه تبریکم روانه قلب مهربانت میکنم
قابل قیاس نیست روز میلاد تو روز شکفتن غنچه های مهربانیست
با تمام وجود دوستت دارم
تولدت مبارک
عزیز دلم امسال واست تولد نگرفتیم
انشاءالله سال بعد
یه کیک خیلی خوش طعم ، با چند تا شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزار سال همین جشنو بگیریم
به خاطر وجودت به افتخار بودن
روزی که، تو اومدی روی زمین
یه فرشته کم شد از آسمونا
مثل گل شکفتی بین آدما
گل سر سبد بودی بین اونا
تولدت مبارک عزیزم
دوستت دارم
چند تا از عکسات رو برات میزارم تا یادگاری باشه برات
96/11/13
یه روز با هم رفتیم بابا رو برسونیم پارکینگ تا بره کرمان بار ببره
و شما هم که عشق فرمان هستین
داری از پنجره پشتی دالی میکنی
96/11/13
سه روز قبل از تولدتت رفتیم
شهر بازی سر پوشیده نزدیک خونمون
وشما که اولین بارت بود میرفتی بیرون بازی
اول که اصلا به وسایل دست نمیزدی
و بعد نمیومدی خونه
اون شب
حسین جون ،خاله زهرا
میکاییل جون ،دایی جون علی
ریحانه سادات جون ،نوه عمه ام
و خواهر نازت ثنا جون
همه با هم رفته بودیم پارک خیلی بهتون خوش گذشت
و عکسای داخل پارک
حسین جون و شما
ثنا جون و شما
و گل پسرم با دو دست لباس جدید
و اینم بگم که شما اصلا اهل عکس انداختن نیستی
همش در حال شیطنت و ورجه وورجه کردنی
قربون او خندیدنت
عاشقتونم