زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

در استانه تولد

1396/2/25 1:48
284 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر با ادب و با محبت و خیلی خیلی مهربونم

هر چه بزرگتر میشی خانم تر میشی 

امروز میخوام برات از شیرین زبونیات  و کارات بنویسم 

البته اگه یادم بیاد 

امروز مامان جون قراره از کربلا بیاد از وقتی شنیدی دیگه از

خوشحالی تو پوست خودت نمی گنجی..

همش میگی مامان جون کی میرسه دلم براش تنگ

شده مامان من مامان جونا خیلی دوستش دارم از بس

مهربونه و بعد گفتی اگه یکم دیگه در موردش حرف بزنم اشکم در میاد..

چند دقیقه بعد مامان ساعت چنده 

من :ساعت یازده شب 

شما :ساعت چند مامان جون میرسه

من :ساعت سه نیمه شب 

مامان چرا عقربه بزرگه تند میره کوچیکه اروم 

من :چونکه بزرگه باید تند تند حرکته کنه تا بزرگه

بتونه حرکت کنه وگرنه بزرگه نمیتونه حرکت کنه چی بگم اخه.خندونک

شما :پس مثل دو تا خواهر هستن

من :تعجب

شما :مامان تو رو خدا بیا بریم خونه مامان جونا مرتب کنیم

الانه که برسه من مواظب داداشم هستم تو برو خونشونا

جارو برقی بکش مامان جون خوشحال میشه

بعدا بهش بگو که خودت تمیز کردی 

من :چشم عزیزم باید داداشت رو خوابش کنم تا بتونم برم 

شما :پس به بابایی میگم بره 

من ا:خه بابا خسته شده پله ها و پارکینگ رو تمیز کرده 

شما :پس مجبورم خودم برم تعجب.

یه دستمال برداشتیا رفتی پایین همه جا رو

گردگیری کرده بودی اومدی بالا گفتی وااای مامان دیگه خسته

شدم دستام درد گرفت 

چند دقیقه بعد اقاجون اومد و برات لواشک و پفیلا اورد گرفتی و گفتی

مرسی اقاجون تو چقدر مهربونی

منتعجب

اقاجونبوس

فدای دختر مهربونم بشم 

الانم خوابیدی تا راس ساعت سه بیدارت کنم

بری دنبال مامان جون ...

 

از اونجا که به محض ورود به جایی سلام میکنی ..

چه کسی باشه چه کسی نباشه تا حتی از بیرون که

میایم میگی سلام

خونه سلام اشپزخونه سلام اتاق ثنا...

چند روز پیش از طبقه بالا خونه عمو رفته بودی با محیا بازی کنی

بدو اومدی و رفتی دستشویی تو دستشویی

صدا میزنی مامان ،بابا ببخشید سلام نکردم. عجله داشتمتعجب

موقع خواب مامان خوشگلی ،بابا خوشگلی شب بخیر..

خوابهای خوب ببینیدبوس

 

موقعی که مهمون داریم حتما شما باید کمک کنین

و پذیرایی رو انجام بدین...کلا بچه با ادبی هستی 

 

هر موقع من میخوام نماز بخونم سریع میدویی وضو میگیری و

کنارمن می ایستی نماز بخونی و از اونجایی که من رو میز و صندلی

میخونم شما هم بعضی وقتها همین کارا انجام میدی بلند بلند

حمد و سوره ات رو میخونی..بعد از نماز مامان قبول باشه..

من :از شما هم قبول باشه..

شما :قبول حق باشه...

هفته پیش تو اتاق بودم متوجه شدم صدات نمیاد

 اومدم تو سالن دیدم داری

نماز میخونی منتظر موندم تموم شد اومدم چند تا بوست کردم..

عشق منی عزیزم..

موقع نماز میگی خدایا خواهش میکنم یه لپ لپ به من بده.

به منم میگی برام دعا کن لپ لپ بخرمتعجب

بهت میگم این همه دعاهای خوب ارزوهای خوب

چرا لپ لپ میگی فعلا به لپ لپ احتیاج دارم

 

بمیرم برات که به خاطر شرایط بد درد پام و بارداری نتونستم کلاس

ثبت نامت کنم ولی در عوض تو خونه همش

با بازی های جدید سرگرمی...

مثلا روی تخت وایت برد برات بازی دوز رو میکشم

و با نخود و لوبیا بازی میکنیم هر کسی هم اومد

خونمون سریع میری میاریشون و با مهمونامونم بازی میکنی..

 

یه بازی دیگه ام اینکه اول یه جایی رو در نظر میگیریم

و بعد چشماتو میبندی و بابا یکی از وسایل رو جابه جا میکنه

شما باید حدس بزنی چی جابه جا شده که سریع متوجه میشی..

 

همش از صبح تا شب هم اگر باهات بازی کنیم

پنج دقیقه نیایم چیشت حوسلت سر رفته.

 

رو تخته وایت برد جمع و تفریق و ضرب رو با

شکل یا بدون شکل با همدیگه کار میکنیم.

خیلی دوست داری و سریع جواب میدی...بوس

ای اینکه یه داداش داری خیلی خوشحالی و خیلی خیلی دوستش داری

وقتایی که گریه میکنه میگه مامان تو دعا کردی

خدا بهمون پسر بده خب میگفتی دختر بده منتعجببوس

وقتی که ارومه میگی من به خدا گفتم داداش

بهم بده تا براش حرف بزنم برام بخنده باز منتعجب

داستانی داریم با شما و سبحان جون

 

 

حیف که خیلی از کارات و حرفات فراموشم شده..غمناک

تا این لحظه شما..

4 سال و 29روز سن داریبوس

سبحان جون 3 ماه و 9 روز سن داره

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)